پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/

محمود منطقیان/ریواس جنوب
درزندگی آموزگاران واساتیدزیادی رادیدم وازپیشگاهشان فراوان آموختم آنهابه مانندگلهای یک باغ بودندکه هریک زیبایی ،رنگ وبو،طراوت وبرازندگی ویژه ای داشتندوهریک به گونه ای
برروان می نشستندوجان و دل رامی ربودندسال آخردبستان وهمه دوران دبیرستان رادربهبهان به تحصیل گذراندم .یادوخاطره آموزگانم درآن دوران باهمه وجودم ودرروح وروانم آمیخته و عجین
شده است وچون به یادشان می افتم بغصی سنگین گلوگیرم می شود
وبودونبوداین مهمانسرای خاکی را ازیادمی برم ودردنیای
خاطره آنها فرومی روم .برخی ازآنها جهان مارارهاکرده اندوبه سرزمین ناشناخته معنا پیوسته اندوخوشحالم که نخستین آموزگاردبستانم هنوزسرزنده وسرحال است وازبودنش خوشحال وشادمانم.برسرآنم که هرچندگاه ازیکی ازآن آموزگاران که محبوبان وپیامبرانزندگیم بوده اندیادی بکنم وخاطره شان رابازبینی نمایم تابه به یادشان اشکی افشانم وزنگارازدل وجان بزدایم.”محمدحسین مرتب”یکی ازآموزگاران به یادماندنیم بودکه دردبستان۲۹اسفند بهبهان هم رئیس وهم آموزگارمابود.یک روزبرای درس تاریخ به کلاس
پای نهادوشاهان سامانی رادردوبیت به مایادداد:
“نه تن ازآل سامان بودندمشهور
هریک به امارت خراسان مامور
نصری واحمدی واسماعیلی
دونوح ودوعبدالملک ودومنصور.”
ومن ازآن روزاین دوبیت رادرذهن دارم.
“مرتب”ادیب وشاعر وسخنوروپندآموزبود.شیفته اخلاق،رفتار،منش،دلسوزی،تعهد،مهربانی،جذابیت،حالات،سخن
وسبک ویژه آموزگاری اوبودم .دویاسه باربرای دیدنش به خانه اش
رفتم.بامهربانی تمام مرامی پذیرفت وپاک وبی ریاسخن می گفت. اوکتاب”آئین دوست یابی”اثر”دیل کارنگی”باترجمه رشیدیاسمی رابه من هدیه دادومدتها خودراسرگرم خواندن این کتاب دلنشین کردم ودردرون آن خودرا ازیادبردم.
سال بعدمن به دبیرستان رفتم واز بخت نیک آقای مرتب هم به دبیرستان آمدودردبیرستان سلطانی بهبهان دوباره معلم ماشدوبا پیشینه ای که ازاوداشتم بسیار خوشحال شدم وهمین که درجلسه
اول کلاس، درمیان دانش آموزان مرادید سخنی چنددرباره دانش آموزان لربرزبان آوردوهوش واستعدادآنهاراستود.مرتب دوویژگی درکارش داشت ؛نخست درسش رابه نیکی می دادوهمه به خوبی ازاومی آموختند؛ادبیات راشیرین وروان وبه درستی درس می دادوکلاسش دل انگیزوپرشوروسراپاگوش بودوچیزی راجانمی انداخت وماهمه درکلاس ازکارش خرسندبودیم.
ویژگی دیگرمحمدحسین مرتب درکلاس وکارآموزگاری اش این بودکه
درکنارتدریس راهنمایی می کردوسخنان دلپذیری برای رهنمون وتشویق دانش آموزان برزبان می آوردکه آدم ازسحرسخنش حظ می کردوبرای زندگی بهره می برد.همه تلاشش این بودکه دانش آموزان خوب بدانندوبه کاربندند.پندهایش برای همه زندگی به دردمی خورد.درکناردرس هنگامی که آغازسخن می کرد،همه چشم به دهانش می دوختیم وازخرمنش خوشه هامی اندوختیم.
برایمان نکته های پندآموزمی گفت تادرآینده به کارمان آیدودرخت زندگی رابیاراید.
دوست داشت دانش آموزان همه آدمهای خوب وشایسته ای بشوند
ودرسهای زندگی راخوب بیاموزند.مرتب تنهادرس نمی دادبلکه دغدغه
زندگی وآینده دانش آموزان راهم داشت.سخن های پندآموزش راباورداشت وازته دل وسویدای جان برزبان می آورد.اگرامروزاین کوچک ،سخنهای آن روزمرتب رابه جان می خرد ،ازآن روی است که مرتب حرفهایش ازجان ودلش برمی خاست وناگزیربردلها می نشست.
مرتب هرچندخاک را رهاکردتابه مینوی معنا برسدلیکن درروح وروان منخانه کرده ورهایم نمی کند(بغض گلویم رامی فشاردواشک امانم نمی دهد)
به یاددارم که یک روزباحرص وجوش ماراپندمی دادکه غصه واندوه زندگیرانخوریم ورویدادها وکاستیها روان مارانژندوپریشان نکند.
می گفت :”من پول ندارم ماشین بخرم وسوارش به گردش بروم،خوب غمی نیست ؛درعوض یک دوچرخه دارم؛سوارش می شوم ورکاب می زنم وبه صحرامی روم وتفریح می کنم وغصه نداشتن ماشین رانمی خورم؛شماهم انتظارنداشته باشیدکه همه چیزداشته باشیدودنیابرمرادتان باشدباآنچه داریدخوب وشادزندگی کنید
وغصه چیزهایی راکه نداریدنخوریدبایدروانی شادوخرسندداشته باشید”یادم می آیددرباره کسانی که پیوسته کارشان غم وغصه خوردن است داستانی آموزنده آورد.
گفت:یک نفربودکه کارش غصه خوردن بودوغم هرچیزی راکه نمی پسندید می خورد.مردم اورابسیارپنددادندکه ازاین کارت دست بردار.زندگی برمراد هیچکس نیست وتونبایدغصه هرچیزی رابخوری؛ آخه این طورکه زندگی برای آدمیزادنمی چرخد.مردتااندازه ای کوتاه آمدوقول دادکه دیگرغصه نخورد.مردیک روزباجمعی ازجایی می گذشت ناگاه خری رادیدکه درمیان خاکهاخوابیده وآن خر دم نداشت.مردروبه آن جمع کردوگفت: شمامی گوییدمن غم وغصه
نخورم؛حالااگرخواستنداین خر بی دم را ازتوی این خاکها بلندکنندکجایش رابگیرند.
مرتب می دانست غم واندوه دشمن زندگی وشادی است بنابراین می خواست ماراازدست غمهای زندگی ونقش مرگبارشان برهاند.
مرتب تنی لاغرواندیشه ای روشن و روحی بزرگ ودغدغه ای انسانی و
بهره ای معنوی واخلاقی ستودنی داشت.