پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/

الهام فرهادی

الهام فرهادی

چند وقت پیش بود که تیتر رسانه ها اتفاقات افغانستان و هجوم یک باره طالبان به این کشور پر آشوب بود؛ چیزی که به شدت جامعه جهانی و آزادی خواهان را نگران کرده بود، سقوط یکباره ی دولت و بدتر از آن فرار اشرف غنی از این کشور بود؛ فراری امن و سقوطی نرم، که همه سیاست مداران و مردم را شوکه کرد و بعد هم تسلیم مردم بدون ذره ای مقاومت و ورود طالبان وحشی و جاهل که سال ها در کوه ها و دره ها پنهان بوده و ترور و وحشت کارشان بوده به بدنه ی قدرت؛ گروهی ترسناک با تفکری دگم و چهره ای خشن و رادیکال از مذهب!

آن روزها را خوب به خاطر دارم، تنها ترس بر جان من مستولی بود. انگار غریبه‌ای آشنا که سال‌ها از جنایتش شنیده بودم در چند قدمی من باشد. نه برای خودم که اول برای آن مردم بی پناه نگران بودم، بعد هم برای دنیا و کشورم.

تا اینکه مقاومت پنج شیر و شیرمردی چون احمد مسعود به گوش رسید. هم خوشحال شدم، هم ترسیدم. خوشحال از اینکه شاید بشود کاری کرد و نگران از اینکه مبادا این جوان دلاور قربانی تروریست های بی مروت شود. فقط خدا می داند که شب ها چطور به فکر آسیب به احمد می خوابیدم و صبح ها با ترس خبرها را دنبال می کردم…

من آن روزها به چشم دیدم که ملتم چطور مهربانانه دگر بار همراه یار دیرین خود و تکه جدا شده از جانشان شدند و سکوت جهان را هم دیدم که چگونه فریادهای کمک پنج شیر را می شنیدند و گوش هایشان را می بستند و به چشم می دیدم که حتی کشورم افغانستان را که طمع ها و بی خردی های گذشتگان از خاک این سرزمین جدا کرده تنها گذاشته و سکوت کرده است.

نمی دانم از ترس بود یا همراهی؛ ترس از تهدید مرزهایش یا همراهی با سیاست هایش؟ شاید هم دلیل سومی داشت و آن هم آن را کابوسی می پنداشت برای دشمن همیشگی غرب یا آمریکا؟ خدا می داند! هر چه بود آن روزها همه ناجوانمردانه ساکت ماندند و افغانستان و پنج شیر کامل به دست آن قوم بربر افتاد…

بعد از گذشت ماه ها اکنون هم جنایت دیگری در جهان در حال وقوع است؛ این بار در غرب و تجاوز شرق به تمامیت ارضی یک کشور مستقل به خاطر احساس خطر از سیاست های دموکراتیک و حضور ناتو بیخ گوشش.

این که کشوری از حضور نظامی کشوری دیگر در نزدیکیش احساس خطر کند طبیعی است اما آنچه غیرطبیعی و نابخردانه است هجوم نظامی به یک کشور مستقل و قربانی کردن مردم بی گناه آن کشور است؛ مردمی که تنها خواهان عدالت بودند و آرامش، اما نصیب گلوله شدند و وحشت!

آنچه این رخدادهای تلخ را تلخ تر می کند بهره برداری های سیاسی از مرگ انسانیت در نزدیکیمان است و گرفتن ماهی از آب گل آلود دریای کثیف سیاست و مرگ دموکراسی در لابلای چرخ دنده های موتور محرکه‌ی دیپلماسی.

اینجا درست جایی که شعار عدالت می‌دهند، یعنی ایران، کشور ما، باز هم سکوت ناعادلانه‌ای کرد و جرأت اعتراض به کشوری را که در تاریخ جنایت‌هایش در این مرز و بوم کم شنیده نمی‌شود نکرد و باز هم کسانی از هم‌وطنان و هم‌فکران که از خشونت و تعرض از جنگ و وحشی‌گری فریاد برآوردند و مخالفت کردند دست‌نشانده غرب و نوکر آمریکا نام بردند و رابطه نامشروع خود با شرق را فراموش کردند؛ چیزی که آسیب‌ها به رفاه و امنیت ما در دنیا وارد کرد و دولت را منزوی و ملت را گرسنه و عاصی کرد.

حال نتیجه این دو واقعه تنها دو پیام دارد: یکی تسلیم در برابر تجاوز زمانی که ملتی درمانده از حکومتی باشد و دوم مقاومت وقتی مردمی امید به حاکمان خود دارند…

پایان/ الهام فرهادی