پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/

ریواس جنوب/ رحیم بنام

میانمار در خاک و خون می غلتد، دود و آتش تا چشم آسمانیان هم رفته است؛ کودکانی که چشم در چشم پدر و مادر با هم می سوزند، شلاق هایی که بر پیکر نحیف زنان و مردان فرود می آید، گرده هایی که میزبان میهمانانی ناخواسته از جنس پوتین هستند و سرهایی خون‌آلود که از چماق وحشی وحشیان زمان بلندند!

نمی‌دانم میانمار کجاست و چه جغرافیایی دارد، آب و هوایش چیست، همسایگانش کدام کشورها هستند و خیلی از این نمی‌دانم‌ها، اما یک چیز را می دانم چون دوست و دشمن گفته‌اند و آن اینکه مسلمانان هستند که می سوزند و می غلتند.

از خودم پرسیدم جرمشان چیست؟ گناهشان به کدام کبیره گره خورده و کدامین امتحان سخت الهی را می گذرانند؟ پاسخم را دوست و دشمن گفته اند؛ مسلمانی!

با خود گفتم همین مسلمانی که منم؟ دیدم مسلمانی که منم همه اش امتیاز است و اما مسلمانی آنها همه اش تاوان! به خود نگاه کردم و به اطرافیان، البته ناگفته نماند کمی دورتر را هم از ذهن گذراندم، هرچه بیشتر کنکاش کردم امتیازات بیشتری یافتم و هرچه از آن جا شنیدم تاوان های بیشتر! مبهوت شدم که به من و مایی که به خاطر حضور در نماز جماعت حرمت بیشتری می‌شویم، چندین نفر «حاجی حاجی‌» گویان بدرقه‌مان می کنند و چون خوشایند مدیر شدیم لاجرم در ذهن او جایی برای اضافه کار بیشتر باز کردیم، مسلمان می‌گویند و به میانماری که به خاطر عقیده مسلمانی‌اش سخت‌ترین فشارها را تحمل می کند هم مسلمان؟!

امام جماعتی که اینجا تا پول نگیرد جلو نمی ایستد مسلمان است و میانماری که در خاک و خون می غلتد هم مسلمان؟ اینجا برای وزیر و وکیل شدن، برای مدیر و معاون شدن، برای بخشدار و فرماندار شدن، برای عضو شورای شهر شدن باید مسلمان بود و آنجا برای شلاق خوردن و خون دل خوردن و حسرت خوردن باید مسلمان بود! اینها مشتی نمونه خروار هستند و گرنه عمق فاجعه بیشتر از اینهاست…

راستی من و ما مسلمانیم یا میانماری؟ تاکنون چه تاوانی برای مسلمان بودنمان دادیم؟ و حاضریم چه تاوانی پس بدهیم؟ بگویند هرکس از این ماه نماز جماعت اداره شرکت کند، اضافه کار نمی‌گیرد، چند نفر در نمازخانه حاضر می‌شویم؟ راستی این را به امامان جماعت خودمان هم بگویند که از این ماه برای نماز خواندن پولی پرداخت نمی کنند، در چند نماز حاضر می شوند؟ به ما بگویند اگر ظاهر مسلمانی به خود بگیرید از کار بیکار می شوید، چند نفر بر عقیده‌مان پای می فشاریم؟ اگر بگویند خانه ات و زن و بچه ات را آتش می زنیم اگر مسلمانی کنید، مسلمانی می کنیم؟

به میانماری گفتند و مسلمانی کرد و مسلمان سوخت…

تحمل درد دیدن افتادن میانماری بر زمین و شنیدن ضجه های آنان سخت است! نمی دانم چه کاری می توان برای آنان کرد، اما می دانم نمی توان بی درد بود! نمی‌توان سکوت کرد! و نمی‌توان از مشقت آنان آرام گرفت و نمی‌توان به یاد آنها گریه نکرد!

امروز وقت آن است که به مدافعان از جان گذشته و به یقین مسلمان حرم بگوییم که سرزمین دفاع الان میانمار است و در تلاطم یافتن پاسخی برای این پرسشم که آیا حضرت زینب سلام الله علیها اینک در سرزمین بشار است یا در کنار مسلمانان میانماری؟