به زنم مشکوک شدم فکر می کردم خلاف می کند
پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/
زندگی من آن قدر آشفته و نابسامان بود که نمی دانم کدامین بخش از حوادث و تلخکامی های روزگارم را بازگو کنم اگرچه دلیل این همه خشونت و رفتارهای خطرناکم را نمی دانم اما با این وجود همسرم را دوست دارم و از کارهای وحشتناک خودم پشیمانم. من سال ها کارهای خلاف انجام دادم به همین خاطر هم همواره احساس می کردم همسرم صادق نیست و به سوالات من پاسخ درستی نمی دهد…
جوان ۳۰ ساله که به اتهام شکنجه اعضای خانواده اش توسط ماموران کلانتری خواجه ربیع مشهد با صدور دستوری از سوی معاون دادستان دستگیر شده است پس از آن که به سوالات تخصصی و قضایی قاضی شعبه ۴۰۳ دادسرای عمومی انقلاب مشهد پاسخ داد به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت.
او گفت: ۳۰سال قبل در یک خانواده پرجمعیت و آشفته در شهرستان قوچان به دنیا آمدم. از زمانی که چشم باز کردم پدرم را پای بساط مواد مخدر دیدم. او معتاد به هروئین بود و همواره به تهیه مواد مصرفی خودش می اندیشید.
دعوا، تنش، کشمکش و درگیری جزیی جدانشدنی از زندگی ما بود و پدر و مادرم مدام با یکدیگر درگیر می شدند چرا که پدرم مخارج زندگی را تامین نمی کرد و مادرم مجبور بود با تولید رشته آش در منزل، برخی از هزینه های زندگی را تامین کند.
آن زمان پدرم در میدان بار کار می کرد. پس از مدتی منزلمان را فروختیم که پدرم با پول آن به خرید و فروش خودرو روی آورد و ما نیز در یک منزل رهنی ساکن شدیم در همین اثنا بود که پدرم اعتیادش را ترک کرد و ما منزل دیگری را با یک باب مغازه خریدیم اما کاسبی پدرم در آن مغازه رونق نگرفت و او خرده فروشی مواد مخدر را آغاز کرد این گونه بود که من در کلاس سوم راهنمایی ترک تحصیل کردم چرا که نمی توانستم در این خانه آشفته درس بخوانم هنوز بیشتر از ۶ ماه از ترک تحصیل من نگذشته بود که مادرم تصمیم گرفت به مشهد مهاجرت کنیم.
آن زمان ۲ خواهرم ازدواج کرده بودند و برادرم نیز به اتهام فرار از خدمت سربازی در زندان زاهدان به سر می برد تصمیم مادرم جدی بود اما پدرم در شهرستان ماند و به مشهد نیامد بالاخره منزلی را در خیابان مطهری مشهد رهن و اجاره کردیم که پول رهن آن را پدرم داد ولی مادرم برای تامین مخارج زندگی مجبور بود در خانه های مردم کار کند در این حال من هم به عنوان شاگرد در یک کارگاه نجاری مشغول کار شدم اما فقط ۷ ماه در آن کارگاه کار کردم و پس از آن به فروشندگی لوازم خانگی روی آوردم ولی کارهای خلاف من از ۱۲ سالگی شروع شد.
زمانی که برای اولین بار مشروبات الکلی مصرف کردم آن روز مجلس عروسی یکی از خواهرانم برگزار شده بود و من که کلاس اول راهنمایی بودم به همراه چند تن از دوستانم مقداری مشروبات الکلی معروف به «عرق سگی» را در کنار یکدیگر مصرف کردیم.
اما ماجرای اعتیادم از ۱۳ سال قبل زمانی شروع شد که با یکی از بستگانم ازدواج کردم همسرم نیز همانند من زندگی آشفته ای داشت و من به خاطر این که آن ها تقریبا هم سطح ما بودند با او ازدواج کردم ولی اختلافات زندگی ما از زمانی شدت گرفت که من مصرف شیشه و کریستال را آغاز کردم و رفت و آمدم با دیگر افراد معتاد و خلافکار شروع شد در همین روزها بود که به همسرم مظنون شدم و احتمال دادم که به من خیانت می کند به همین دلیل نیز او را شکنجه دادم تا به جرم خود اعتراف کند ولی …