پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/

عظیم بنام /ریواس جنوب

قبل از هر چیز روز خبرنگار را به همکاران زحمت کش خودم در عرصه خبر که تلاش می کنند با قلم خود راهی را باز کنند تبریک می گویم.
عرصه ی پر دردسری که نه زمان می شناسد و نه مکان!
گاهی با خود می گویم که خبرنگاری سخت ترین کار دنیاست.
می گویم ول کنم ‌این سخت ترین کار رو !
می گویند ‌و درست می گویند صداقت خبر باید حفظ شود ولی وقتی می بینم کسی توجه به صداقت خبر نداره میگم اخه این چه کاریه‌؟ خبرنگاری هم شده شغل؟
وقتی میگن خبرنگار باید به دل مشکلات مردم بره و از عمق مشکلات آنها بگه اما با گفتن مشکلات برا خودش مشکل ‌ها می سازن، میگم آخه این دیگه چه کاریه!
وقتی که سه ساعت تلاش برای نوشتن می کنم و با انتشار خبر با کوچکترین اشتباه و با جابه جایی‌ حتی یک کلمه، مرا بی سواد می خونن و با این طعنه، سنگین ترین فشار دنیا را روانه ی شانه هایم میکنن، ‌دلم کمی می لرزد و تردید می کنم!

خبرنگار یعنی گفتن نداشته ها و قدر دانستن داشته ها!
ولی وقتی از نداشته ها میگیم، میگن نیمه خالی لیوانو فقط می بینن و وقتی از داشته ها میگیم اتهام چاپلوسی می خوریم.
گاهی مردد می شوم! چه کنم؟ چه نکنم؟ چه بنویسم؟ چه ننویسم؟
وقتی که درد مردم را می گویی و همان مردم هم تنهات میذارن، فکر می کنم که بهتره همون تعریف و تمجید از مدیران را پیشه کنم.
اوج خستگیه وقتی مردم مراجعه میکنن و از مشکلاتشون می نالند و از تو توقع دارند صداشونو به مسوولان برسونی اما وقتی صداشون رسونده شد، خودشون میشن طرف حسابت و اعتراض که چرا گفتی؟ چون گفتی مدیر ناراحت شد، نباید می گفتی!
وقتی از مدیران میگیم که داستانش سخت تر و حساس تر میشه.
برخی از مدیران میگن هیچی نگید فقط تعریف.
‌وقتی که می بینم روز خبرنگار که میشه نه صداقت مهمه نه قداست قلم و نه رسالت خبرنگار میگم منم اصولو ول کنم و قلمی بزنم که همه بگن خبرنگار فقط فلانی!
وقتی می بینم مدیران فقط خوششان از قلم چرب میاد میگم نوک خودکار ‌خودمو هم چرب کنم!
وقتی فرقی بین قلم صادق با قلم متملق نیست میگم ول کنم ول کنم و ول کنم.

وقتی ‌یک دستگاه دولتی که در شعار خودش را نوکر مردم میدونه به خاطر انعکاس حرف مردم شکایتت میکنه و میری دادگاه تا می بینی تکو تنهایی، میزنه به سرت که یه مداد تراش برداری و نوک مدادت را از مشکلات به تمجیدها ببری ولی..
ولی دوباره وجدان میگه نه نکن این کارو! تو آمدی تا اصلاح کنی! تو آمدی تا از زجرها بگویی! تو آمدی تا با قلمت بسازی! تو باید نقد کنی و باید بدانی در این راه ممکنه بسوزی، ممکنه تخریب بشی، ممکنه تهدید بشی، پس باید تحمل کنی!

بجز وجدان، شیرینی های خبرنگاری هم توانت را در مقابل فشارها بالا میبره.
وقتی با قلمت و گزارشت مشکلی را حل و یا با همدرد شدن با پیرمرد پردرد صدای خسته او را آزاد و با نقدت رفتار ناسازگار مدیری را سازگار میکنی حس خوش آیندی بهت دست میده.

‌دو راهی عجیبی است؛ ‌برای ماندن باید متملق باشی و برای ساختن باید بمانی! ‌در روزگار سختی که باید کاری سخت بکنی تا روزگارت سخت بگذرد!
‌من ماندم و یک قلم شکسته با یک دل شکسته، اما ترجیح می دهم در کنار دل های شکسته دیارم باشم…
شاید رسالت خبری من باز کردن تنها یک گره از مشکل حتی یک نفر باشد و هیچ شیرینی برای یک خبرنگار شیرین تر از این لحظه نخواهد بود؛ پس به انتظار آن لحظه قلمم را محکم‌ تر در دستانم می گیرم…