یادداشت/مینا آتشی تلویزیون حضور شجریان را میخواهد اما نمیداند باید چهکار کند+ بخشی از نامه اعتراضی وی در سال۸۸
پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/
مینا آتشی /ریواس جنوب؛صداوسیما ابداً کمترین وجهی را برای پخش آثار موسیقی هنرمندان مختلف به صاحبان آن آثار پرداخت نمیکند و حتی از آنها اجازه هم نمیگیرد اما مدام ژست طلبکارانهای نسبت به موسیقی کشور دارد و میخواهد هر کس که در این حوزه فعال است را از آن خود کند.
“همانطور که اطلاع دارید صدا و سیما در شرایط فعلی مستمراً اقدام به پخش سرودهای میهنی اینجانب به ویژه سرود”ای ایران ای سرای امید” میکند. جنابعالی مستحضرید این سرود و دیگر سرودهای خوانده شده متعلق به سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ است و هیچ ارتباطی به شرایط کنونی ندارد. به صراحت اعلام میکنم که مایل نیستم صدای من از صدا و سیمایی پخش شود که بی اعتنا به حقوق هنرمندان است. قاطعانه از جنابعالی میخواهم دستور دهید هیچ اثری از من مطلقاً از رادیو و تلویزیون پخش نشود.”
بخشی از نامهای را خواندید که محمدرضا شجریان در سال ۸۸ خطاب به رئیس وقت صدا و سیما (عزتالله ضرغامی) نوشت و به استفاده ابزاری از آثارش اعتراض کرد. شجریان این کار را در سال ۷۴ هم انجام داده بود و از قبل هم رابطه چندان خوبی با رسانه ملی نداشت که دلایل آن هم مشخص و قابل بررسی است.
عقبه پخش آثار شجریان در رسانه ملی به پیش از انقلاب اسلامی و مشخصاً به برنامه رادیویی “گلهای تازه” برمیگردد که شجریان در آن برنامه خوانندگی قطعات موسسه چاووش به سرپرستی هوشنگ ابتهاج و آهنگسازی محمدرضا لطفی را برعهده داشت. البته شجریان پیش از انقلاب در برنامههای دیگری چون گلها، گلهای رنگارنگ، گلچین هفته، برگ سبز، یک شاخه گل و… نیز حضور داشت. محمدرضا شجریان از آن زمان نیز مطلقاً مصادره و تحمیل را بر نمیتابید و فردای روز جمعه سیاه به خاطر کشتار خونین میدان ژاله، استعفانامه گروه “شیدا” و موسسه چاووش را از ادامه فعالیت در رادیو به خط خوش خود نوشت و به امضاء خود و محمدرضا لطفی و هوشنگ ابتهاج رساند. همان استعفانامه شروعی بود بر رفتار مغرضانه صدای ملی در سال ۵۷ با محمدرضا شجریان و محمدرضا لطفی. بعد از آن تمام فعالیتهای موسسه چاووش در ایران ممنوع شد و فعالیت زیرزمینی شجریان، لطفی و ابتهاج را موجب گردید. حتی قطعه “ای ایران ای سرای امید” نیز از دل زیر زمین برآمد و جای خود را در میان مردم آزاد و آزاده ایران باز کرد.
پس از انقلاب نیز کشمکشهای میان شجریان با تلویزیون ادامه پیدا کرد. در چند سال ابتدای انقلاب و در زمان جنگ تحمیلی که صدای هنر، اجتماع و سیاست کشور یک صدای یکرنگ و بی غل و غش بود، هر کسی از هر کمکی برای بهبود شرایط ایران زخم خورده انجام میداد اما با شروع دهه ۷۰ که فعالیتهای هنری در کشور بعد حرفهای گرفت، دیگر لازم بود که همه با همه چیز حرفهای برخورد شود. استاد شجریان در سال ۷۴ که اوضاع موسیقی در صدا و سیما را جالب نمیدید، نامهای به ریاست سازمان (علی لاریجانی) نوشت و از پخش آثار غیر فاخر و موسیقیهای کافه لالهزاری انتقاد کرد و لازم دانست که تلویزیون برای پخش آثار موسیقی یک شورای نظارت حرفهای را مأمور کند. شاید آن نامه شروعی بود بر هجمه جدیدی از مصادرههای تاب نیاوردنی تلویزیون از آثار استاد شجریان.
کشمکش میان استاد شجریان و تلویزیون و رادیوی ملی همچنان ادامه دارد چراکه صدا و سیما از نگاه مصادرهجویانه خود دست بر نمیدارد. عجیب آنکه به صدا و سیما به نامههای سرگشاده شجریان پاسخ رسمی هم نمیدهد و هر کسی در هر دورهای از قول خودش یک چیزی در اینباره میگوید. واقعیت این است که تلویزیون و رادیوی ملی ایران ابداً کمترین وجهی را برای پخش آثار موسیقی هنرمندان مختلف به صاحبان آن آثار پرداخت نمیکند و حتی از آنها اجازه هم نمیگیرد اما دائماً یک ژست طلبکارانه نسبت به موسیقی کشور دارد و میخواهد هر کس که در این حوزه فعال است را از آن خود کند. تلویزیون ملی پس از نامه سال ۸۸ استاد شجریان، بارها رفتار انتقامجویانهای از خود نشان داد و گاهاً این رفتار به تخریب استاد هم سرانجام شد اما محمدرضا شجریان هرگز سعی نکرد زیر بار این مصادره برود.
در سالهایی که صدای شجریان از تلویزیون پخش نشد، رسانه ملی سعی کرد که افرادی را تشویق کند تا نوای ملکوتی “ربنا” را با صدای خود بخوانند و موجب فراموشی صدای استاد شجریان شوند اما این رفتار ناپسندترین و غیر حرفهایترین کاری بود که میشد انجام داد چون در وهله اول دوباره نقض کپی رایت صورت میگرفت و در وهله دوم به مناجاتی لطمه میخورد که به تاریخ آواز ایران پیوند خورده است. صدای شجریان نیز با چنین عکسالعملهای سادهانگارانهای از قلب اجتماع خارج نمیشود. شگرد دیگر تلویزیون برای ضربه زدن به استاد شجریان، تخریب و تهمت به ایشان بود که معلوم نبود اگر استاد شجریان پرده از بیماری خود بر نمیداشت، رفتار مغرضانه تلویزیون تا کجاها کشیده میشد!
اکنون تلویزیون پس از چند سال نادیده گرفتن یک عمر کارنامه ماندگار خسرو آواز ایران، برای پخش صدای ایشان شرط میگذارد. اساساً باید پرسید که تلویزیون به صدای شجریان احتیاج دارد یا شجریان به پخش آثارش از تلویزیون؟ مسلماً محمدرضا شجریان در جایگاهی قرار گرفته که برای رسوخ جاوادانه آثارش در دل اجتماع، نیازی به رسانه خاصی ندارد و کافی است که با یک ویدئو کوتاه چند ثانیهای دل هزاران هزار عاشق را به دست آورد، کمااینکه ویدئوی تبریک سال نو ایشان در سال ۹۵، یکی از بزرگترین کمپینهای خودجوش را در میان عاشقان هنر باعث شد و همه مردم و هنرمندان ب حمایت از ایشان پرداختند.
اما صدا و سیما این روزها اوضاع خوبی ندارد و در موارد مختلفی نیازمند تجدیدنظر است. تلویزیون کشورمان که روزی جولانگاه چهرههای برجسته هنرهای مختلف بود، این روزها به خاطر سیاستهای مغرضانهای که دارد، نه حمایت اهالی سابق تلویزیون و اهالی فعلی سینما را دارد و نه حمایت بزرگان موسیقی. مطمئناً تلویزیون به خوبی میداند که به حضور و حمایت اساتیدی چون محمدرضا شجریان و شهرام ناظری احتیاج دارد اما وقتی که حمایت این افراد را از دست میدهد، با برخوردهای اشتباه، خود را روز به روز از جامعه اصیل هنری دورتر میکند. تلویزیون حضور استاد شجریان را میخواهد اما نمیداند که باید چهکار انجام دهد، در نتیجه رفتارهایی از آن سر میزند که کاملاً غیر حرفهای و به دور از شأنیت بزرگترین آوازخوان نیم قرن اخیر کشور پهناور ایران است.
صدا و سیما برای آنکه بتواند هنرمندان کشور را همچنان در سازمان حفظ کند، در وهله اول باید نظرگاه مصادرهای خود را کنار بگذارد چراکه افرادی چون محمدرضا شجریان بارها نشان دادهاند که قدرتمندتر از آنند که تحت فشار از مواضع خود کوتاه بیایند و به نفع گروه یا حزبی مصادره شوند. بیشک موسیقی یک مقوله هنری است نه سیاسی. البته این هنر نیز ممکن است که بنابر ملزومات به اجتماع و یا حتی به سیاست بپردازد اما به ذات خود یک هنر است که لزومی ندارد افراد مختلف آن را به چشم سیاست ببینند و سیاستزده کنند. مطمئناً اگر قرار باشد که همه چیز به چشم سیاست دیده شود، تلویزیون حمایت باقی هنرمندان شاغل در سازمان صدا و سیما را هم از دست خواهد داد. جایگاه والای هنری محمدرضا شجریان بر کسی پوشیده نیست. استاد شجریان مورد حمایت عموم مردم جامعه است و اگر تلویزیون به عنوان رسانه رسمی و ملی هم جلوی ایشان بایستد، مطمئناً کمتر کسی تحت تأثیر قرار میگیرد. بنابراین چه بهتر است که به جای شرط و شروط گذاشتن برای چنین هنرمند ماندگاری، تلویزیون هم به عنوان نماینده مردم به جایگاه والای استاد شجریان احترام بگذارد. بیشک همه دوست دارند که صدا و سیمای رسمی کشورشان، همزبان با مردم عمل کند و تافته جدا بافته از اجتماع نباشد.
ایلنا
عااالی بود