به قلم موسوی نژاد جنگ فقر وثروت
پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/
ریواس/ غلامعباس موسوی نژاد/
جنگ فقر وثروت در گذر زمان یکی از موضوعات همیشگی انشاء در مدارس که حس نوستالژیک را در همه مدرسه رفته ها ،ایجاد می کند،سئوال علم بهتراست یا ثروت ؟ .درگذر زمان ، به عنوان یک پرسش آنچه ذهن دانش آموزان را به خود مشغول می کرد ،تفاوت بین علم وثروت ودرک ارزشمندی هرکدام از آنها بود.علم نگهبان آدمی معرفی می شد وآدمی نگهبان ثروت خویش بود واین مهمترین تفاوت بین علم وثروت بود ،ثروت به سرقت می رفت وعلم برای صاحبش ،جاودانه پابرجا بود ،اعتبار ثروت موقتی بود ودر حوادث روزگار در معرض خطر بود وعلم را ،هرگز خطری تهدید نمی کرد .
گاهی معلمی فرهیخته را در خیابان می دیدیم با دوچرخه ای مندرس ،خود را کشان کشان به مدرسه می رسانید ،اما دانش آموزی ترک تحصیل کرده را می دیدیم ، که با بهترین اتومبیل از کنارمان می گذشت وذهن ما را آزار می داد ،اگر علم بهتر است ،چرا پیمانکاران ،گله داران ، کم سوادان وترک تحصیل کننده ها ،چنین اند ولی معلمین دانشور وفرهیخته چنین تهیدست هستند.مدتها این سئوال ، مارا وادار می کرد که ترک تحصیل کنیم وسراغ کارهای عملی ودرآمدزا را بگیریم وگاهی از حجره های بازاروگاهی از حوزه ها ونهادهای پذیرنده دانش آموزان کم سواد ،سردر بیاوریم .حتی چنین تفکری دامن دولتیان را هم گرفت وبا اجرای طرحی در مدارس ،هفته ای یک روز از وقت دانش آموزان را به یاد گیری مهارت برای جذب بازار کار ،اختصاص می دادند،با این روش می خواستند دانش آموزانی که تمایلی به ادامه تحصیل نداشتند وبعد از ادامه تحصیل به سیل بیکاران می پیوندند،به بازار کار هدایت شود ومانع ادامه تحصیل افرادی باشند که تمایل نداشتند ویا توان علمی لازم را در خود نمی دیدند.رشد بی رویه وقارچ گونه دانشگاهها وموسسات تحصیلات تکمیلی در تمام نقاط روستایی که بعد از حضور دانشگاهها رونقی گرفتند،تحصیل ودانش را تا پایین ترین سطح ممکن ،زمینی ودر دسترس آورد وبیکاران جامعه ما ،حالا فارغ التحصیل فلان دانشگاه ودارای مدارج عالی بودند ،اما مهارت کافی وشایستگی لازم را کسب نکرده بودندوبه خیل بیکاران پیوسته ومطالباتشان فراتر از مطالبات بیکاران قبلی وگاهی خارج از توان دولت بود.در نتیجه همین فارغ التحصیلان خود جامعه ای دارای پتانسیل عصیان وآشوب های اجتماعی بودند وحرفشان هم معقول می نمود زیرا آنان دانش آموخته بودند وحاضر به انجام کارهای فرودست نمی شدندومی گفتند اگر دولت نمی تواند شرایط اشتغال ما را ،فراهم کند،چرا شرایط تحصیل را فرآهم نموده است .در صورتیکه دولت بیش از نیاز خود فارغ التحصیل پرورش داده بود وحالا مؤسسات غیر انتفاعی( که دقیقا بر عکس نامشان دنبال سود اقتصادی برای خودشان بودند)بدون برنامه به تولید فارغ التحصیلانی می پرداختند که هیچ تعهدی در قبال اشتغالشان نداشتندواین موضوع ، مشکل دولت را دوچندان می کردند.
درگذر زمان ، هنگامیکه دانش آموزان هم نسل ما ، پای به عرصه اجتماع گذاشتند،متوجه شدندکه شاید حقوق معلمین کمتراز سایر کارکنان دولت است وبه تدریج درمیان معلمان نیز ، چنین احساسی شکل گرفت واین احساس به خواسته ومطالبه ای عمومی، تبدیل شد .بعضی از معلمان به کشورهای حوزه خلیج رفتندوبا آموزش در مدارس کشورهای همسایه ، درآمد خودرا ،بهبود بخشیدند.
رشد حقوق معلمین در دوره وزیر آموزش پرورش دولت اصلاحات دکترنجفی آغاز شد .بعداز گذشت چند سال واحساس تفاوتی که بین معلمان ایران وخارج از کشور، خصوصا حوزه خلیج فارس پیش آمد ، مجددا مطالبه معلمین ،افزایش حقوق شد ولی این بار ، با ضرب وشتم ، در دوره احمدی نژاد مواجه شدندوبسیاری از دستانی که کتاب مقدس تعلیم را گشوده بودند، مجروح باطومهایی شدندکه دانش آموزان ترک تحصیل کرده بر پیکر نحیفشان نواخته بودند.
رشد بسیار سریع دانش آموزان ترک تحصیل کرده وجذب آنها توسط نیروهای نظامی وانتظامی ،حوزه های علمیه ،بازار کار،کارهای خدماتی ودلالی ، بسیاری از دانش آموزان شاغل را به حضور در این نهادها ترغیب می کرد وفارغ التحصیلان را مأیوس می کرد ،زیرا تفاوت جایگاه اجتماعی ومعنوی روحانیون جوان ونظامیان شاغل ومغازه های خدماتی وشغل های کاذب با معلمینی که آنهارا در مدرسه آموزش می دادند،بسیار زیاد بود.دانش آموزی که چندسالی نگذشته بود، مدرسه را ترک گفته بود ، در قالب یک نظامی به معلمش تحکم می کرد ویا در کسوت یک روحانی ،جلوتر از معلمش می ایستاد ،تا معلمش به او اقتدا کند.این رفتارها شاید طبیعی به نظر برسد اما ، برای بسیاری از معلمان که روحی حساس داشتند،شکننده ورنج آور بود.
آنچه به صورت عملی وکارکردی در اجتماع ،بین دانش آموزان ومعلمین تفاوت ایجاد می کرد ،برافراشته شدن ساختمانهای بلند مرتبه ومانور ماشین های گرانقیمت واعتبار اجتماعی وبرخورد مردم با جوانان ثروتمندی بود که مدرسه را ترک کرده بودند .معلمین باور داشتند که ثروت ،کم ارزش تر وبلکه بی ارزش است واما آنچه مانا وجاودانه وارجمندوارزشمنداست دانش وفرهیختگی است ، وثروت وا
عتبار اجتماعی بسیار زودگذر وکوتاه مدت است.
آنچه معلمین به آن نیاز داشتند ،ثروت بود وآنچه ثروتمندان به آن نیاز داشتند،دانش وفرهیختگی بود .گاهی معلمین در جستجوی اشعاری بودندکه ثروت را تحقیر کرده بود تا با خود زمزمه کنند وکمی از تأمات واحساس تفاوت را در خویش ، تسکین بدهند.اما ثروتمندان کمتر به فکر توجیه اعمالشان بر می آمدندواین آزار دهنده تر بود .امروز هم جنگ بین ثروت ودانش ،ادامه دارد وبدون شک ثروتمندان برای نگهداری ،پاسبانی ،افزایش وتوسعه ثروتشان نیاز به دانش دارند ومعلمین برای اجرای ایده های دانش محور وپژوهش هایشان ،نیاز به همراهی ثروتمندان دارند.بدون شک ثروتمندی نوعی دانش است اما ، دانشی که می توان با آن ثروت اندوخت ،هنگامی که معیاری نداشته باشد وپرپایه اصولی اخلاقی ، فراهم نیامده باشد ، از هرسمی خطرناکتراست وجان آدمی را تاریک می کند ورفتارش قابل تحمل وگفتارش قابل اعتنا، نیست.
دانشجویان بی بضاعت ودانش آموزان مستمند ،شاید تحت تاثیر قدرت ثروت قرار بگیرند ،ولی ایمان دارندکه دانش وفرهیختگی ،ارجمندتر وارزشمندتر از هر ثروتی است .ثروتمندان می بایست دانش محور ودانش دوست ومؤدب باشند وگرنه ثروتشان نفرت انگیز وتهوع آور می نماید.
معلمین جامعه ما ،می بایست علم ثروتمندشدن را فرا بگیرندوبدانند،تا هنگامیکه آنان فقر را ، فضیلت می شمارند،هرگز ثروتمند ، نحواهند شد. آنچه امروز ضروری به نظر می رسد تغییر نگرش معلمین ، از فضیلت دانستن فقر به نگرش ارزشمندی ثروت است .ولی آنچه ضروری تر وبصورت اورژانسی ، باید به آن پرداخته شود ،راههای درست واخلاقی برای کسب ثروت وثروت اندوزی است وثرتمندان باید بدانند،انباشت ثروت بدون معیار های اخلاقی واز راههای نادرست ،ویران کننده وضایع کردن حقوق دیگران ، تهوع آور است .جامعه ما به ثروتمندان دانشمندودانشمندان ثروتمند نیازمند است .
سید غلامعباس موسوی نژاد