پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/

خودکشی یکی ازپدیده های اجتماعی است که درخورکاوش ونگریستن است وامروزه در جامعه ماچهره ای نمایان و نگران کننده به خودگرفته است. آماربالای خودکشی بیشتردرمیان نسل جوان به چشم می خورد واین آژیرترسناکی است که بایدهمه مارا ازخوابی سنگین بیدار کندوبه چاره جویی وادارد.منطقیان
اولین کسی که روی پدیده خودکشی پژوهشی گسترده و جامعه شناختی انجام داد”امیل دورکیم” جامعه شناس برجسته ومشهورفرانسوی بود که درقرن نوزدهم واوایل
قرن بیستم می زیست.
اگراز”اگوست کنت”بگذریم که نخستین باراصطلاح جامعه شناسی را به کاربرد،می توان “دورکیم”را پایه گذارجامعه شناسی به شمارآورد.
پژوهش دورکیم روی خودکشی بیش ازپیش نگرشها را به سوی این پدیده وکاوش درباره آن جلب کرد.
دورکیم پژوهش خود درباره خودکشی را درکتابی بنام “خودکشی” نمایان ساخت و در دید ومطالعه همگان قرارداد دورکیم نخست پدیده خودکشی
رااین گونه تعریف نمود:
“خودکشی هرنوع مرگی است که نتیجه مستقیم یا نامستقیم کردارمثبت یامنفی خودقربانی است که شخصامی دانسته است که می بایست به همین نتیجه برسد”
این محقق پس ازپژوهشی جامع وگسترده به این دریافت رسیدکه خودکشی پایه وریشه ای اجتماعی وجامعه شناختی دارد ودیگردیدگاههارا دراین باره به کنارنهادورد کرد؛مانندبرداشتها ودیدگاههای زیستی وروانشناسی که تاآن زمان مطرح وپذیرفته شده بودند.
دورکیم پس ازکاوشها وپژوهشها چهارنوع خودکشی راتشخیص دادکه ازنظراوهمه ریشه وبنیان اجتماعی دارند:
۱-خودکشی “خوددوستانه”
این گونه خودکشی زمانی روی می دهدکه فردنمی تواند با باورها وهنجارهای اجتماعی به سازگاری برسد.فردآیین ومنش جامعه ای راکه درآن زندگی می کندنمی پذیردوباآن در چالش است.چنین بپندارید که شخصی که سالهادریک جامعه غربی زیسته،اکنون بخواهددریک جامعه ای با آیینهاوهنجارهای مذهبی خشک وسختگیرانه زندگی کندویافردی بی اعتنا به مذهب دریک جامعه مذهبی زندگی نماید؛چنین فردی باهنجارهای جاری جامعه ناسازگاراست ووارونه این شیوه نیزشدنی است وازسویی
زندگی یک فردمذهبی درمیان گروهی که آیین ها وهنجارهای دینی را نادیده می گیرندنیز به دشواری وسختی می گذرد شخصی که نتواندهنجارها و
باورهای جامعه رابرتابد و برشکیبدودست به خودکشی بزند،خودکشی او ازنوع وگونه “خوددوستانه”به شمارآید ؛چون منش وروش خودرا برآیین وهنجارهای جامعه ترجیح
می دهد ودیگرتاب زنده ماندن درچنین جامعه ای را ندارد.
بسیاری ازجوانانی که ارزشهای پذیرفته شده شان باارزشهاو باورهای محیط اجتمایی و پدرومادرشان ناسازگاراست دراین دسته جای می گیرند.
خودکشی صادق هدایت را در شماراین نوع خودکشی می توان جای داد،چون اوبه هنجارهاو ارزشهای آن روزجامعه ،روی
برتافته بود.
۲-خودکشی”دیگردوستانه”
این گونه خودکشی زمانی روی می دهدکه برعکس نمونه نخست، فردبه باورها وهنجارهای گروه ویاجامعه بسیارسازگارووابسته باشد؛مانندفردی که عضو یک گروه رازمنداست وهمین که گرفتارمی شودبرای آن که راز گروهش فاش نشودباخوردن یک قرص سیانورخودرا به کام مرگ می سپارد.ویامانندخلبان یک هواپیما که به هنگام سانحه
ترجیح می دهدازچترنجات بهره نبردتا بادیگرسرنشینان مرگ را پذیره شود.دراین جا سخن برسرواقعیت خودکشی است ونه نگاه ارزشی به آن.
۳-خودکشی” جبری”
وآن بیشترزمانی رخ می دهد که فردازسوی جامعه طردشده باشدوجامعه نخواهدفردرا در دامن خودجای دهدوبپذیرد مانندبسیاری ازمعتادان که از دامن خانواده وجامعه رانده
شده اند ویازن ومردی که هنجارهاوباورهای جامعه را شکسته وخودراتنها ورانده شده می بینندودرجامعه ودرمیان خانواده ومردم جای امنی ندارند وناگزیردست به خودکشی
می زنند.این گونه خودکشی را”خودکشی جبری”نام نهاده اند
۴-خودکشی “ناشی ازنابسامانی اجتماعی”این گونه خودکشی ازنگاه جامعه شناسان مهمترین نوع خودکشی به شمارمی رود که نگران کننده ودرخورنگرش وپژوهش وچاره جویی ودرمان است.
پدیده خودکشی” ناشی از نابسامانی اجتماعی بیشتردرزمان دگرگونیهای اجتماعی واقتصادی وازبین رفتن همبستگی اجتماعی وسست شدن باورها وارزشها ورشدفردیت ودورشدن آدمها ازیکدیگروازبین رفتن روحیه همکاری وهمنوایی روی می دهد.

گذرازجامعه سنتی به جامعه صنعتی وگذرهای فرهنگی و اعتقادی ،دگرگونی اقتصادی،بالارفتن تورم وبیکاری وسست شدن روابط خانوادگی و اجتماعی وازیادبردن آداب و
سنن پیشین زمینه سازاین نوع خودکشی است.
دراینجا یک پرسش به میان می آید:
چراازمیان افرادی که درشرایط یکسانی قرارمی گیرند،برخی دست به خودکشی می زنند و برخی دیگر دست به چنین کاری نمی زنند؟
پاسخ “دورکیم”این است که ظرفیتهای روانی افراد گونه گون وناهمسان است .یکی دربرابر فشارهای اجتماعی ظرفیت روانی بالایی دارد ودیگری در برابرازظرفیت و شکیب کمتری برخورداراست وآنان که از ظرفیت پایین تری برخوردارند بیشتر به سوی خودکشی روی می آورند.
خودکشی ازگونه “ناشی از نابسامانی اجتماعی”مهمترین گونه خودکشی ازنگاه دورکیم واهل پژوهش است؛چراکه این گونه خودکشی است که فراوانی بیشتر داردوفراگیرتر
وگسترده ترازگونه های دیگر است وبرای جامعه نگران کننده ودرخورنگریستن وکاوش است وهمان گونه که بیان شد تورم ورکوداقتصادی،بیکاری وفروماندگی نسل جویای کار
،بالارفتن سطح خواسته ها، تداخل ودگرگونی باورها،سست شدن همبستگی اجتماعی،شکسته ،شدن هنجارها و ارزشهای پذیرفته شده اجتماعی،پدیداری باورهاوارزشهای نوورویارویی باباورها وارزشهای کهن،احساس رهاشدگی وناتوانی دردستیابی به خواسته ها وآرزوهای جدید و…همه می تواننددربالا رفتن
آماراین نوع خودکشی درجامعه نقش آفرین باشند.
نکته مهم دراین جاست که هنگام بالارفتن آماریک پدیده نگران کننده مانندخودکشی چه باید کردوچه نهادویاکسانی باید پاسخگوباشندوچه گامهایی بایدبرای مهاراین پدیده برداشته شود؟
گفته می شودخودکشی درایران بیشترازنوع اعتراضی است و این چالش واعتراض ازخانواده ها آغازمی شود؛چون بین ارزشهای نسل نوو جوان وارزشهای پیشین ناسازگاری وتضادروی نموده است ونسل نو ارزشهای پیشین را مانندسدی مانع دست یابی خود به خواسته ها وآرزوهایشان می بینندواین است که برخی ازجوانان دراعتراض ونافرمانی
به” آنچه که هست”به خودکشی دست می زنندوشایدکارخودرا یک گونه اعتراض وانتقام از جامعه به شمارآورند.

آنهاکه جامعه رامدیریت می کنند وبایدپاسخگوباشندنخست باید ازپژوهشگران بخواهندتاپیرامون علل وریشه خودکشیها پژوهش انجام دهندوبرای این کاراعتبار مالی وزمینه رافراهم نمایندوآنگاه که به علل وریشه های این بیماری اجتماعی پی بردندازبرنامه ریزان بخواهند تا راهکارها رابررسی ومناست ترین چاره کارومشکل را پیداکنندونیز برای توفیق دراین کار،بودجه وزمان کافی بگذارند.

“ببینیم تاچاره کارچیست
براین خستگیها پرآزارکیست”

ما زمانهاست که خبرهایی در باره بالارفتن آمارپدیده خودکشی و آمارطلاق وتصادفات رانندگی وغرق شدن شمارزیادی در رودخانه هایی مانند مارون و..را می شنویم وشگفتاکه هیچ صداو تکانی واقدامی ازجانب هیچ مدیرودستگاهی به گوش نمیرسد.
راستی ما ودیگران این حق داریم که بپرسیم چه نهادو ویادستگاهی دراین باره مسئول وپاسخگوهستندوتاکنون آنها چه گامهایی دراین راه برداشته اند؟
برای مهارکردن این رخدادها وپدیده های نگران کننده تا کنون چه همایشها وسمینارهایی برپاشده وچه پژوهشهایی از سوی پژوهشگران انجام گرفته است؟وتاکنون چه برنامه هایی برای مهار وکاهش این رویدادها تدارک دیده شده است؟
این همه سهل انگاری وبی اعتنا ازکناراین پدیده هاگذشتن چرا؟ راستی چه کسانی بایدپاسخگو باشند؟این رابه تجربه آموخته ایم ومی دانیم که کسی سربرنمی آوردتاپاسخی بدهدوخودرا پاسخگوبداند؛چون می دانیم برای دوری جستن ازدردسرو خودرا به زحمت نینداختن از هرکس بپرسید یامی گوید:
بله ،لازم است کاری بشوداما این کاربه بودجه واعتبارو مجوزقانونی نیازداردوالحمدالله مسئولین به فکرهستندوپیگیری می کنند.ویاهم می گوینداین گونه اموربه مامربوط نیست.
لیکن آنگاه که این پدیده ها رخ می نمایندهیچ نهاد ویا کسی خودراپاسخگونمی داند وپژوهش وپی گرفتنی درکار نیست واندکی پس ازرویداد فراموشی وخموشی همیشگی
وراه وروش همچنان برمدار بی اعتنایی می چرخدومردم هم خوگرفته اندکه بدون طرح پرسشی دراین گونه مراسم شرکت کنندوتسلیت بگویند ودلداری بدهند ونصیحت کنند
که :آنچه پیش آمده خواست خداوقسمت بوده است وباید به آن رضایت دادوتحمل کرد. وگویا بی خبرندکه هرپدیده ای راپدیدآورنده ای وهرپیشامدی را پیش آورنده ای وهرنقشی را نقش آفرینی است.
………………
نگرش وسخنی دیگر
……………………………….
پرسش مهم ومطرح این است که دراندیشه وروان واحساس برخی چه روی می دهدکه رفتن ازاین جهان رابربودن و زیستن دراین گیتی بهتر می شمارندودیگرتاب ویارای ماندن دراین جهان راازدست می دهند؟
آنچه روشن است ،کسی که درپی نابودی ونیستی خودبرمی آید، دیگرزندگی وزنده بودن رادوست ندارد.

مهرودلبستگی اش رابه زندگی ازدست داده است ودر زندگی روزمره هم دیده می شود که انسان ازآنچه دوست ندارد روی می گرداندودورمی شود.
آنچنان که هرکس ازبوی بدبینی می گیرد ودورمی شود. دورشدن اززندگی معنایش تنفر وبیزاری اززیستن وزنده ماندن است.

خیلیها به این بهانه زندگی رابدرود می گویندکه دردستیابی به خواسته ها وآرزوهایشان خودراناکام می بینندویاازآنچه روی می دهدومی بینندنالانند ودل پرخونی دارندویافشارها به آنها درس پوچی وبیهودگی زندگی رامی آموزدوجهان و زندگی را دردناک ورنج خانه بیش نمی بینند.
این ها عنصرزندگی سازی را در زندگی خود گم کرده و ازدست داده اندوآن “دوست داشتن خویش وعشق به زندگی” است.

آنگاه که برجای دوستی باخویش ودل بستن به زندگی، اندیشه بیهودگی ونفرت وبیزاری اززندگی بنشیند،دیگربهانه ای برای زیستن و ماندن نیست وبودن بدون عشق ودوست داشتن خویشتن وزندگی، برای انسان به زجرخانه ورنج خانه ای بدل می شودوآن که به چنین حال وروزی بیفتدآنچنان مشتاق ودرپی رفتن ازاین زجرخانه است
که یک زندانی مشتاق وچشم به راه لحظه آزادی.
پرسش این جاست که آیا به راستی موانع وناکامیهای یادشده ودشواریهای سرراه زندگی ، علت وپدیدآورنده خودکشی است یاچیزدیگری دراین میان نقش آفرین است که نگاههااز آن دورمانده است؟
نگاه وبرداشت من این است که پدیده نقش آفرین دیگری در این میان کارسازوپدیدآورنده خودکشی است که به آن نیک نگریسته نشده است وآن، نوع برداشت ونگرش آدمها ازپدیده ها ورویدادها وبازدارنده هاست.
چه بسا آدمهاکه به یک پدیده نگاه می کنندلیکن برداشتهای ناهمسان وگونه گون درباره آن پدیده از خودنشان می دهند.
دیده می شودکه برخی ازاندکی گرسنگی وسختی می نالند و به زمین وزمان لعن ونفرین می فرستندوبرخی ازگرسنگی و وسختی درس زندگی وشکیبایی می آموزند:
“هردوگون زنبورخوردندازمحل لیک شدزآن نیش وزین دیگرعسل هردوگون آهو،گیاخوردندوآب زین یکی سرگین شدوزآن مشک ناب.

“هردونی خوردندازیک آبخور
این یکی خالی وآن پرازشکر
صدهزاران این چنین اشباه بین
فرقشان هفتادساله راه بین
این خورد،گرددپلیدی زوجدا
وآن خورد،گرددهمه نورخدا
این خورد،زایدهمه بخل وحسد
وآن خورد،زایدهمه نوراحد”

شما سه جوان را درنظربگیرید که هرسه بیکارند ودرپی وجویای کارودرآمد.
یکی این گونه می اندیشدکه: زندگی دردنیای امروزپول است ودیگرهیچ؛پس بایدراهی پیدا کنم که پول فراوان به دست آورم وزندگی ام را آن گونه که دوست دارم بسازم وبه اینجا می رسدکه درآمدازراه قاچاق برایش بهترین راه برای رسیدن به پول فراوان است واین طریق رابرای خودبرمی گزیند.
دومی می اندیشدکه زندگی پر ازتلخی ودشواری ورنج است وزیستن به سرنوشت تلخ و وبرداشتن بارگرفتاری اش نمی ارزد؛پس آزادشدن ازدست زندگی ورنجهایش بهترین
گزینه است وراه گذرازبودن وزندگی رابرمی گزیند.
سومی به این می اندیشدکه خداوندبه من مغزودست وپا وتوان وانرژی کارداده است،به آینده ام امیدوارم ودرپی کار می گردم ومی دانم که سرانجام

“جوینده یابنده است”وآن که مراآفریده ،روزی مرانیز باتلاشم خواهدرساند وفراهم خواهد آورد بنابراین درپی کارمی گردم وکارپیدامی کنم وزندگی ام راسروسامان خواهم داد.
اگرژرف بنگریم دراینجا با سه گونه اندیشه رویاروی می شویم که دوگونه آنها برای زندگی منفی وگونه سوم مثبت ونیک وبرای زیستن کارسازاست.
پس نوع مشکل به تنهایی مهم نیست بلکه روش ونوع نگاه ما به مشکل مهم ونقش آفرین وکارسازاست.
درباره خودکشی ودیگرکژرویها اندیشه واحساس منفی حرف نخست رامی زند.هیچ کرداری چه مثبت وسازنده و چه منفی و ویرانگر،بدون اندیشه وطرح ذهنی واحساس درونی همراه باآن، ازکسی سرنمی زند.
تازمانی که انسانها اندیشه های منفی درسردارند واحساسات منفی دردرون آنها شعله ور است روی دادن کردارها وپدیده های ناگوار وناخوشایند،شدنی و پیش آمدنی است.
راه درست برای سالم سازی وخوشایندسازی زندگی پرهیز ازاندیشه هاواحساسات منفی وروی آوردن به افکارواحساسهای مثبت وسازنده است.
اندیشه دوست داشتن خویشتن (نه خودبرتربینی وتنها به فکر خودبودن) وعشق واحترام به زندگی، سبب می شودکه انسان هیچگاه زیربارزندگی کمرخم نکند ودرپی نیستی خویش و ودیگرکجرویها گام برندارد.
به امیدزندگی وجهان بهتردر سایه نیک اندیشی وحس احترام وعشق به زندگی خودودیگران.

“بیاتا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم”

محمود منطقیان مرداد ۹۵