پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/

ریواس؛ سید قائم موسوی

این روزها مقطعِ فعالیت های سیاسی موسمی هست. فعالیت هایی که در هنگامه‌ی تنور انتخابات، گرم و دچار فوران شده و اندکی بعد از انتخابات شعله هایش به تمامی فروکش می کند. این از جمله‌ی خصوصیات کشورهایی است که در آنها سیاست به درستی نهادمند نشده و بسترهای لازم برای کنش های مداوم سیاسی فراهم نشده است. بر همین اساس اوج فعل و انفعالات سیاسی در برهه‌های منتهی به  انتخابات شکل می گیرد و خیلی‌ها سیاست را از این منظر و در این زمان تحلیل و تبیین می کنند. لذا سیاست، کمتر از منظر علمی و حتی فنی آن مطرح و دنبال می شود. نگاه ِهیجانی و توام با شور و احساسات از یک طرف و نگرش سفره ای به انتخابات(رد و بدل امتیازات و وعده های آن چنانی و اینکه هر کسی در تلاش است، بهره ای از این خوان گسترده و کوتاه مدت ببرد) از سوی دیگر باعث شده است انتخابات به جای اینکه مکانیزمی برای سیاست ورزی، آموزش دانش سیاسی به صورت عملی و انتقال اراده معطوف به قدرت از سوی مردم و چرخش مسالمت آمیز نخبگان باشد بزنگاهی برای خودنمایی های مقطعی و زود گذر باشد. این خودنمایی‌ها که بدون داشتن پشتوانه‌های تحزب و تشکیلات مدرن سیاست و حتی بری بودن از دانش مرسوم انتخابات ظاهر می شوند، عملاً فضای سیاسی را مبهم و غبارآلود می کند. اگر لیست کسانی که در سودای نمایندگی مجلس اقدام به ثبت نام کرده اند و یا می کنند ملاحظه شود، اندکی موضوع مورد بحث آشکار خواهد شد. دغدغه‌ی این نوشتار  پیرامون این مساله است که چرا خلاء دانش سیاسی در این شهرستان های چهارگانه به شدت احساس می شود؟ و اینکه چرا فقدان دانش سیاسی با توهمات شخصی و بعضی گرایش های طایفه ای و قومی جایگزین شده است؟ حلقه‌ی مفقوده انتخابات این فضای سیاسی در کجا می باشد؟ سپهر سیاسی  این قلمرو از فقدان چه ویژگی ها و پارامترهایی رنج می برد که عملاً سردرگمی طرفین اصلی (انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان) ره‌آورد آن می باشد؟ و چراهای دیگر…

چه چیز باعث می شود که هر کس بدون داشتن پایگاههای سیاسی و فراتر از آن سکوهای اجتماعی تصور می کند می تواند در عرصه انتخابات عرض اندام کند؟ البته نگارنده معتقد به آزادی نظر و عمل برای طرفین انتخابات بوده و از این حیث در مورد ماهیت مساله هیچ گونه دغدغه ای وجود ندارد. بحث اصلی این است که چرا بعد از گذشت سه دهه و نیم از انقلاب و برگزاری منظم انتخابات در این خطه،همچنان سازو کار نیروهای درگیر در انتخابات از فرمول بندی و ساختاردهی به منظومه‌ی انتخابات عاجز مانده و رقابت های سیاسی در ابندایی ترین شکل آن به منصه‌ی ظهور می‌رسد؟

اینکه شورایی بیانیه‌ی انتخاباتی صادر می کند و همه را دعوت به کاندیداتوری در انتخابات می‌کند نشان از عدم وجود دیسیپلین و  فقدان تحلیل های نظام مند و مبتنی بر قواعد آنالیز دارد و از طرفی فقدان نگاه تشکیلاتی و عدم توان برای جمع بندی علایق بعضا متفاوت درون گفتمانی دارد. شاید نگارندگان بیانیه‌ی مذکور بر این نظر باشند با تعدد نامزد جناحی در انتخابات هزینه‌ی رد صلاحیت گسترده‌ی کاندیداتورها را برای شورای نگهبان سنگین کنند و به زعم خود پیاده کردن فرمول های چندلایه باشند، ولی این تحلیل بیشتر از اینکه در آنجا کارگر بیفتد، انسجام نهایی آنها را سخت‌تر خواهد کرد.

به نظر می رسد اگر به تمثیل “آزموده را آزمودن خطاست” توجه شود و از سرمایه‌گذاری در برندهای سوخته اجتناب گردد و به سمت ایجاد یک برند جدید مبتنی بر اصول دانش انتخابات حرکت شود، موفقیت های انتخاباتی بیشتر خواهد بود. الان جناح های سیاسی چپ و راست در شهرستانهای چهارگانه(کهگیلویه،چرام،لنده،بهمئی) استراتژی خود را بر اتکا به برندهای سابق و در کانون خطر(چپ امید به تایید صلاحیت نامزدهای دوگانه‌ی (آقایان لاهوتی و منطقیان)خود دارد و راست در آرزوی ایجاد نوستالوژی نامزد دارای ۱۶ سال سابقه ی نمایندگی (آقای موحد)می باشد) قرار دادند و به نظر می رسد پتانسیل لازم برای ائتلاف روی گزینه‌ی جدیدی را نخواهند داشت. این وضعیت نشانگر عدم توجه به یکی از ابتدایی‌ترین مقررات دانش سیاسی انتخابات هست. هیچ کدام از رقیبان فارغ از سرشاخه‌های اصلی اقدامی در راستای ایجاد یک آلترناتیو برای دوران پس از برند های اساسی خود انجام ندادند.جناح راست همه‌ی تخم‌مرغ‌های خود را در سبد آقای موحد گذاشت و در فقدان ایشان (یک دوره حضور در بهبهان و. یک دوره رد صلاحیت)عملا بازی را به رقیبش (منظور رقیب درون گفتمانی هست)باخت. چپ هم با ایجاد انشقاق درون گفتمانی و تقسیم و سرشکن کردن توانمندی هایش بین دو خرده جناحش میدان رقابت را به حریف واگذار کرد. آنها نتوانسته اند و شاید نخواسته‌اند برندهای جدید تولید شود. چرا که تصور می کردند در زیر چرخ دنده های جایگزینشان به باد فراموشی سپرده خواهند شد. دورانشان به سر می‌رسد و پرده از اسطوره‌گی‌اشان می‌افتد! پس ترجیح دادند بازی با حضور هرچند بی رمق آنها ادامه یابد! یا شاید تصور می کنند توانمندی ایجاد تمرکز در طیف خود را دارند! شاید سهل الوصول ترین دستاویزشان همین مانور بر امکان اجماع حول محور انها باشد! اگر شورای نگهبان فرصت مجالی دیگر ارزانی نماید!

در حالت خوش‌بینانه حضور همه‌ی کاندیداهای احتمالی اگر به عنوان استراتژی الف مطرح باشد به دلایلی که در متن آورده شد نمی تواند در توالی استراتژی “ب” (امکان ائتلاف)تعریف شود چرا که عملا زیرساختها و فرهنگ آن موجود نبوده و هژمونی لازم برای چیرگی منافع گفتمان بر خرده منافع درون گفتمانی وجود نخواهد داشت.ب ه نظر می‌رسد اراده ی لازم برای ایجاد برند و شخصیت جدیدی، مجزای از برندهای سابق در دو طیف وجود ندارد و هر دو بدون برنامه و فارغ از نگاه علمی به مقررات رقابت های انتخاباتی حرکت های باری به هر جهت دارند و مصداق این تمثیل اند که ((چو فردا شود فکر فردا کنیم)).

از طرفی هر گونه ائتلاف احتمالی طرفین از یک عامل دیگری هم رنج خواهد برد که آنها از ازش غافل خواهند بود: عدم توجه به اینکه پایگاه اجتماعی کاندیداها به شدت متفاوت از پایگاههای اجتماعی آنها خواهد بود و این دو الزاما در یک جهت حرکت نخواهند کرد. و این به حجم کمی و کیفی ابهام و بغرنج بودن انتخابات کمک خواهد کرد.

در هر صورت انتخابات در این جا قواعد مربوط به خود را دارد…قواعدی که شاید بازیگران سابق بهتر پیچ و خم آن را می دیدند، ولی نخواستند و یا نتوانستند این رموز را به هم‌سنگرانشان انتقال بدهند و شاید کورسویی برای رویت دودِ سفید بر آسمان ِ شورای نگهبان دارند…

تا روش شدن این بازی زمان زیادی باقی نیست!