پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/

تیمور گورکان (۷۷۱–۸۰۷ ه‍. ق. / ۱۳۳۶–۱۴۰۵ م. / ۷۴۸–۷۸۳ه‍. خ)، معروف به تیمور لنگ، نخستین پادشاه گورکانی (تیموری) و پایه‌گذار این دودمان شاهی است که از ۷۷۱ تا ۸۰۷ ه‍. ق. (۷۴۸–۷۸۳ه‍. خ) در بیشتر سرزمین‌های آسیای مرکزی و غربی حکمرانی کرد و سمرقند را به پایتختی اختیار کرد.

. از تیمور با القاب «امیر تیمور»، «تیمور لنگ»، «تیمور گورکان» و «صاحبقران» یاد شده‌است.

ریواس جنوب بریده‌ای از تاریخ را مربوط به حمله وحشیانه سپاهِ تیمور لنگ به اصفهان و قتل عام ۷۰ هزار نفر از مردم این شهر و در ادامه حمله به شیراز پایتخت سلسله آل مظفر در غیاب شاه‌منصور مظفری و سرانجام گفتگوی جالب تیمور و حافظ شیرازی، روایت می‌کند؛

تیمور گورکانی- لقب(ها): تیمور لنگ، تیمور خان، صاحبقران

 در ۲۷ اوت ۱۳۸۷ میلادی (حدود ۶۳۰ سال پیش) تیمور گورکان اصفهان را فتح کرد ولی به سبب آن که عده‌ای از مردم اصفهان به رهبری علی کچه‌پا برضد او شورش کردند و مأموران وصول باج را کشتند، دستور قتل‌عام مردم را صادر کرد. مورخان نوشته‌اند که هفتاد هزار نفر از مردم کشته شدند و از سرهای آن‌ها مناره‌های زیادی ساخت. تیمور تا نوامبر ۱۳۸۷ میلادی (آذرماه) به مدت سه ماه در اصفهان باقی ماند و سپس در دسامبر ۱۳۸۷ میلادی به سمت شیراز رهسپار شد تا سلسلهٔ آل مظفر را از میان بردارد.

تیمور زمانی که در خراسان بود دچار نوعی بیماری شد که پزشکان تشخیص دادند که این بیماری ناشی از گرمی مزاج است و تنها آبلیموی شیراز است که رفع این بیماری می‌کند. از این جهت نامه‌ای به شاه منصور از آل مظفر فرستاد و از او درخواست کرد که چندین ظرف بزرگ آبلیموی شیراز به‌سرعت به خراسان بفرستد. شاه منصور در جواب تیمور نوشت: «من دکان عطاری ندارم که تو مرا تحقیر می‌کنی و خیال می‌کنی که از نسل چنگیز هستی و من برای تو آب لیمو بفرستم. این کار خیال باطلی است. اگر هم آب لیموفروش بودم برای تو نمی‌فرستادم.» در آن زمان آل مظفر بر کرمان، شیراز، اصفهان و خوزستان فرمانروا بودند و مرکز حکومت آنان شیراز بود. حاکم اصفهان عموی سلطان زین‌العابدین پادشاه مظفر بود و نظر داشت که اگر تیمور به اصفهان حمله کند ما باید دروازه‌های شهر را روی او باز کنیم ولی شاه منصور مظفری اعتقاد داشت که باید در مقابل تیمور ایستادگی کرد.

در آن موقع اصفهان دارای دیوار و برج و باروی محکمی بود که قطر آن، آن قدر پهن بود که یک گاری می‌توانست روی دیوار شهر حرکت کند. تیمور لنگ از راه همدان و گلپایگان خود را به سِدهٔ اصفهان (خمینی شهر کنونی، شهری نزدیک اصفهان) رسانید و در آن جا پس از کسب اطلاعات وسیعی از وضعیت اصفهان، شهر را از بهار سال ۷۸۹ ه‍. ق. محاصره کرد. علمای شهر به اتفاق حاکم شهر توافق کردند که از تیمور امان بخواهند و در عوض به او باج و خراج بدهند تا شهر دچار قتل و کشتار نشود. در این موقع امیرمنصور مظفری برای جمع‌آوری سپاه از طریق شیراز به خوزستان به‌ویژه دزفول رفته بود.

امیر حملهٔ خود را آغاز کرد و حدود هفتاد هزار نفر را کشت ولی بچه‌های یتیم زیادی در شهر به جا ماندند. تیمور ابتدا مردم باقی‌مانده را وادار کرد که کشته‌شدگان تاتار را دفن کنند. در نزدیک مسجد جامع اصفهان در یک منطقهٔ مرتفع تمام بچه‌های کشته‌شدگان توسط یکی از بزرگان شهر جمع‌آوری شدند. امیرتیمور وقتی که به سمت کودکان نظر کرد، پرسید که این نگون‌بختان خاک‌نشین کیستند؟ آن مرد بزرگ گفت: کودکان بینوا هستند که پدر و مادرشان به تیغ سربازان تو هلاک شده‌اند. تیمور چیزی نگفت و به آن سویی راند و چنان نمود که ایشان را ندیده‌است.

پس از این قتل‌عام، تیمور با سپاهیان خود به سمت شیراز حرکت کرد. اهالی شهر دروازه‌ها را گشودند در حالی که ملک منصور از آل مظفر در دزفول بود. او هر کس از آل مظفر را که در شیراز اسیر کرده بود کشت اما به مردم صدمه‌ای وارد نکرد.
شاعر بزرگ شیراز یعنی حافظ را به حضور خواست و به او گفت که «من قسمت بزرگی از جهان را به ضرب شمشیر گشودم و هزاران شهر را ویران کردم تا سمرقند -پایتخت بزرگ‌مان- را آباد و زیبا کنم و تو آن را به خال هندویی می‌بخشی؟!»
خواجه فی‌البداهه جواب داد که «ای سلطان! این بخشش‌های بی‌جا بود که مرا به این روزگار فلاکت‌بار انداخت!»
تیمور از این جواب حافظ خوشش آمد و او را بخشید و انعامی به او داد.

پی‌نوشت -غزل حافظ در این‌باره:

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

انتهای پیام/ سجاد بنام