پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/

ریواس جنوب؛رضا عدالتمند/این روزها شاهد پدیده ناپسند کلی گویی در سپهر سیاسی کهگیلویه بزرگ هستیم.
بیان مفاهیم سیاسی،اجتماعی،فرهنگی و مهمتر از آن نقد غیر منصفانه،غیر مستند و بدور از استدلال های محکمه پسند فضای روانی را بر همه فعالان سیاسی و کنشگران این عرصه تیره و تار می کند و فرصت مناسبی را به حق یا ناحق را برای طالبان شهرت سیاسی فراهم می نماید ..
در آستانه سفر هیئت دولت به استان چهارفصل کهگیلویه و بویراحمد شاهد تسریع این روند ناصواب هستیم.
در جدید ترین این کلی گویی های غیرمستند،برخی از سایت های محلی مصاحبه منتشر کرده اند که خارج از ارزیابی های معمول رسانه ای جای بسی تامل دارد..
قصد آن ندارم که به انگیزه مصاحبه کنندگان و مصاحبه شونده محترم بپردازم اما ازآنجا که چنین روند ناصوابی را باعث پیچیدگی هر چه بیشتر کلاف سردرگم سیاست در این دیار می دانم به ذکر چند نکته و نقد در خصوص مصاحبه فوق اکتفا می کنم:

۱_ اینکه شخصی خود را سخنگوی یک جریان سیاسی بخواند که پهنه وسیعی از جامعه یک استان را در بر بگیرد با کدامین شاخص اخلاق تشکیلاتی سازگاری دارد؟
با کدامین پیشینه سیاسی و اجتماعی می توان مدعی سخنگویی جوانان اصلاح طلب شهرستان کهگیلویه بزرگ شد؟
۲_ با کدامین سند و حکم صادره این جمع محترم خود را مسئولین و فعالان ستاد انتخاباتی دکتر روحانی لقب داده اند؟
مرجع صدور این احکام کیست؟
۳_ جای تعجب هست که این شخص از روند حاکم بر کابینه دولت دکتر روحانی و ارزیابی عملکرد استانداران بی اطلاع است و از این نکته غفلت کرده است:
دولت به صورت دوره ای به ارزیابی عملکرد مدیران ستادی خاصه استانداران می پردازد و به جرات می توان مدعی این امر شد که حضور ۳ ساله دکتر موسی خادمی بر مسند استانداری استان نشان از رضایت دولت از عملکرد ایشان در ارزیابی های معمول هست..
حال این پرسش مطرح می شود که :
در تشخیص همراهی و یا عدم همراهی مدیران دولتی در استان کدامین معیار را لحاظ کرده اید؟
چه پارامترهایی مبنای قضاوت شماست؟
آیا شما باید این امر را تشخیص دهید یا وزارت کشور و دولت محترم؟
چگونه است عزیزانی که خود را اصلاح طلب خوانده اند با یکی از بدترین اصول اصلاح طلبی که همانا در نظر گرفتن منطق و استدلال علمی در عرصه های مدیریتی است بیگانه اند؟
به نظر می رسد که این عزیزان با مبنا قرار دادن خود بعنوان سنگ ترازوی اصلاح طلبی در دام یک بیماری فرهنگی کهن این کهنه دیار افتاده اند یعنی خود مطلق پنداری….
اینکه اصلاح طلبی دیگران را با عیار پندار خویش گره بزنیم با کدامین اصل از گفتمان اصلاحات سازگاری دارد ؟
آیا شکست سنگین و غیر آبرومندانه اصلاح طلبان کهگیلویه در ۷ اسفند ۹۴ نتیجه چنین خود مطلق پنداری هایی نبود؟

۴_ مصاحبه شونده محترم با توهم سخنگویی جوانان اصلاح طلب شهرستان و استان ،مدعی نارضایتی عمومی جوانان اصلاح طلب از عملکرد مدیریتی استان شده است !!!
با کدامین نظر سنجی و از کدام موسسه معتبر در کدامین جمع اصلاح طلبان شناسنامه دار به چنین نتیجه ای دست یافته اید؟
جای تعجب مضاعف آنجاست که خود را سخنگوی جوانان اصلاح طلب شناسنامه دار بخوانیم و هیچ گونه اشاره ای به این شناسنامه و مرجع حقوقی صدور آن نماییم…
۵_ این که در عین تهاجم به استاندار و تیم مدیریتی استان و سیاه دیدن تمامی زمینه های کارنامه ای این مدیران،
خود را مدافع دولت دکتر روحانی هم بدانیم یک تناقض آشکار هست و هم بی انصافی محض.
مگر می توان مدعی حمایت از دولت بود و روند علمی حاکم بر ارزیابی های کابینه از استانداران را پذیرفت اما از خروجی این ارزیابی ها حمایت نکرد؟؟
مگر می توان حمایت از دولت را فریاد زد اما هیچ نقطه سفیدی را در کارنامه تیم مدیریتی استان ندید؟
چنین روش و ادبیاتی ، ناخود آگاه ذهن هر آدم منصفی را جزء به سمت و سوی گفتمان حاکم بر جبهه پایداری سوق می دهد و این نکته را در ذهن متبادر می کند که: این روزها چه پیوند نوشته یا نا نوشته ای بین جبهه پایداری و سخنگویان ناشناخته و نو ظهور خود خوانده یک جمع مبهم وجود دارد؟

و سخن آخر:
هیچ مدیر و هیچ شخص و جریانی فراتر از نقد نیست.
اما نقد باید مستند و مستدل و منطقی باشد.پس لازم است به خود آییم و بدانیم که راه سیاست و هر گونه پدیده دیگری از فرهنگ میگذرد.
شایسته است که پیش و بیش از آنکه خود را به یک پارادیسم فکری بدانیم،فرهنگ حاکم بر آن پارادیسم را در وجود خویش نهادینه کنیم…..
ایام به کام …

رضا عدالتمند فعال سیاسی اصلاح طلب.