به بهانهی مرگ غمانگیز یک خواهر و برادر در رودخانهی مارون شاهدان حوادث و جنگ نابرابر عقل و احساس
پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/
روزانه در کنار هر انسانی حوادثی رخ میدهد که تصمیم به مداخله در آنها به پیروزی عقل یا احساس در جدل سخت میان این دو بر میگردد؛ حادثه غرق شدن زن جوان در رودخانه مارون از این دست بود…
دو سه روزی هست که خبر غرق شدن دو تن از هم استانیهایمان در رودخانه مارون در قلعه دختر کهگیلویه با تیتر “مایه حیاتی که حیات میگیرد” روی پایگاه خبری ریواس قرار گرفت.
این خبر هم مثل هر خبر ناگوار دیگری که متاسفانه این روزها از گوشه و کنار استان به گوش میرسد ناراحتی مردم را به دنبال داشت؛ اما ماجرای این حادثه و نوع اتفاقاتی که حین واقعه رخ داد ناراحتی مخاطبان این حادثه را مضاعف کرد.
زنی که به همراه شوهر و برادر خود برای در امان ماندن از گرمای منطقه آب تنی در آن رودخانه را انتخاب کرد، دچار حادثه غرق شدگی میشود. در این لحظه برادر و شوهر زن بیرون از رودخانه بودند که با دیدن صحنه، برادر وی برای نجات خواهرش وارد آب میشود و اما تلاش او ثمری که نداشت هیچ، خودش هم به همراه خواهر غرق میشود در حالیکه شوهر زن بیرون از آب نظارهگر صحنه میماند تا برای همیشه سنگینی این خاطره تلخ را روی دوش خود احساس کند.
چندی پیشتر هم خبر سوخته شدن یک هماستانی که در سانحه تصادف و آتش سوزی خودرویش، در انظار مردمی که چارهای جز فیلمبرداری از صحنه ندیدند طعم حقیقت مرگ را چشید، تاسف همگان را برانگیخت و یا خبر مشابهای که راننده کامیون حامل ماسه در صحنه حاضر میشود و ابتدا قصد خالی کردن بار خود بر روی ماشین در حال آتش سوزی را دارد اما عواقب احنمالی این کار و اینکه مرگ احتمالی راننده ماشینی که در معرض سوخته شدن بود، به این اقدام او مرتبط شود او را از این کار منصرف میکند و نهایتاً راننده ماشین در میان شعلههای بیرحم آتش میسوزد و میمیرد!
خبر البته تایید نشدهای در فضای رسانهای و مجازی مبنی بر مرگ دو فرزند یک خانواده بر اثر حمله کفتار مقابل دیدگان پدر و مادر منتشر شد که پدر و مادر ظاهراً از ترس به ماشین خود پناه بردند و ناظر مرگ لحظه به لحظه فرزندان خود شدند.
در مواردی که ذکر شد یک چیز مشهود است: جنگ نابرابر عقل و احساس!
در صحنه مرگ زن و برادر در رودخانه مارون وقتی شوهر زن و برادرش دست و پنجه نرم کردن زن را با مرگ می بینند احساس حاکم آنها را به ورود به جدال مرگ و زندگی فرا میخواند و عقل میگوید نه! احساس میگوید زندگی پس از مرگ عزیز بیارزش است و عقل میگوید نه! و این جدل و تردید ادامه دارد…
و اینگونه بود که برادر زن به ندای احساس درونیاش پاسخ میدهد و به صحنه منازعه میرود و پس از نبردی سخت به همراه خواهر خود تسلیم دست بیرحم طبیعت و قهر آن میشوند. و شوهر زن که عقل بر او حکم میکرد که در این رقابت و نبرد قطعاً بازنده خواهد شد نظاره را بر منازعه ترجیح میدهد و زنده میماند!
برادر شاید اکنون که احساس خود را نتوانست پنهان کند و یا پس بزند رفت و با این کار خود غم سنگین بازماندگان را دوچندان کرد اما شاید روح سبکی هم الان داشته باشد و شوهر که به حکم عقل ماند تا سایهای باشد بر سر بازماندگان و از این حیث ارزش حضور وی و زنده ماندنش با ارزش است، اما چه کند که شبه احساس آن روز تلخ زندگیاش به این راحتی ول کن او نخواهد شد و جنگ عقل و احساسی که برای برادر تمام شده است برای شوهر بازمانده از آن حادثه کمرشکن، دائمی شدهاست!
در موارد دیگر هم اینگونه هست و سخت است ارزیابی کار آن پدر و مادر یا آن راننده کامیون و یا مردم شاهد آتش سوزی و مرگ آن یک نفر در میان شعلههای آتش!
انسان است و خداوند هم عقل داده است و هم احساس و هیچ گاه با قاطعیت نمیتوان ارجحیت یکی از آن دو را بیان کرد.
هم اکنون که در حال نگارش این سطور هستم در پاسخ سوال دوستم که پرسید حالا اگر خودت بودی چه کار میکردی فقط توانستم بگویم خدا برای هیچ کس پیش نیاید!
—————————
یادداشت از رحیم بنام
————————-
انتهای پیام/ ر
واقعا متن زیبایی بود
هم زیبا نوشتین هم اینکه دغدغه و تعارض مهمی رو مطرح کردین
مرسی
فکر میکنم بزرگترین جدال عقل واحساس همینه خدا کنه برا هیچکس پیش نیاد