دانهای که صد دانه شد قصه ای واقعی از زندگی یک پسرک روستایی در کهگیلویه و بویراحمد
پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/
شاید خود کمیته امداد هم فکرش را نمیکرد که دانهای را که ۱۲ سال پیش کاشته است، روزی آنقدر ثمر دهد که به صدها دانه تبدیل شود و کارآفرینی تربیت شود که برای صدها خانواده مددجوی دیگر شغل ایجاد کند.
به گزارش ریواس جنوب، نام کمیته امداد با فقر و نداری و محرومیتها عجین شده اما سرنوشتی که این نهاد مقدس برای یکی از مددجویانش رقم زد، از فقر و نداری فقط یک خاطره کهنه ساخت که دیگر جایی در زندگی او ندارد و به کلی از زندگیاش پاک شده است.
این مددجو، مهران بالان است که قصهاش را خیلیها شنیدند؛ او پسرک فقرزدهای بود که فقر را با همه پوست و خونش حس کرده و به جرأت میتوان گفت که انتهای فقر و نداری در زندگی دو دهه قبل او بود به طوری که بدتر از وضعیت او دیگر فقر و فقیری در کار نباشد.
فقری که با هنر پاک این مددجو و قدمهای خیر کمیته امداد کهگیلویه و بویراحمد، ریشهاش برای همیشه خشکیده شد و اکنون مهران بالان آن کودک و مرد فقیر گذشته نیست بلکه کسی است که بانکها برای جذب و سپرده داراییهایش صف کشیدند و رقابت میکنند.
بالان که در ۱۴ فروردین ۵۸ به دنیا آمد ، در ۱۱ سالگی وقتی در روستای محل زندگیاش، چوپانی میکرد چندتا از گوسفندان را گم کرد و از ترس سرزنشها دل به دریا زد و راهی شهر یاسوج شد؛ شهری که برای مهران حکم غول بود و هنوز هم خودش میگوید یکی از سختترین کارهای زندگیام بود که نمیدانستم شهر و خودرو و خیابان و ترافیک چیست؟!
او زندگی اقتصادیاش را با یک بسته آدامسی که با گرو گذاشتن کاپیشن خود به دست آورد، آغاز کرد و با فروش آن نخستین درآمدش را کسب کرد.
او در ادامه مسیر سخت زندگیاش روزی با یک مرد همدانی در نمایشگاه صنایع دستی آشنا میشود که از روی ترحم، همه آدامسهایش را یکجا میخرد.
ننخستین درس زندگی مهران
اما آن مرد همدانی نخستین درس بزرگ زندگی این مددجو را به او داد؛ او در مقابل خرید یکجای آدامسهای مهران بالان، از او تقاضای نگهبانی و مراقبت از کوزههایش در نمایشگاه صنایع دستی را داد تا مهران یاد بگیرد که برای به دست آوردن پول، باید کار و تلاش کرد.
مهران اگر چه فقیر بود و روزگار سختش را در کنار خانواده ۱۳ نفره و شلوغش در روستای اشکفت سیاه لوداب، تنها با مستمری ناچیز اما با برکت کمیته امداد میگذرانید ولی باهوش بود و درسهای زندگی را به خوبی میآموخت.
او هر چند دوران کارتنخوابی و آدامسفروشیاش را فراموش نکرده اما در ذهن و خاطرهاش آن روزهای بی پولی کودکی و نوجوانی را روزهای بدی ثبت نکرده و از نام کمیته امداد برای خودش، تقدس و احساسی ساخت که هنوز هم با میلیاردها سرمایه و درآمد ماهیانه با او است؛ چرا که او همین سختیها و نداریها را زمینه رشدش میداند و شعارش هم این است که از کوچک بودن است که انسان بزرگ میشود.
او میگوید اگر کسی از صفر شروع کرد تا ۱۰۰ را خودش میرود اما اگر از وسطای راه شروع کند چون راههای نرفته زیادی دارد، شکست میخورد.
قصه مهران به گونهای شروع شده و ادامه دارد که در واقع کمیته امداد بازیگر نقش اول قصهای شده که پایانی ندارد و کار متقابل مهران و کمیته امداد با همدیگر تمام شدنی نیست.
مهران بعد از آشنایی با مرد سفالگر همدانی، سه سال را دور از خانواده خود و حتی در بیخبری مطلق از پدر و مادرش در روزهایی که نه تلفن بود و نه جاده، در کنار آن سفالگر شاگردی کرد.
همسر مهران نه تنها زنجیر پای مهران نشد بلکه بال پرواز او شد
او بعد از آنکه توانش در دوری از خانوادهاش تمام شد، در حالی که در بیخبری مطلق از او، که همه فکر میکردند بلایی سرش آمده، تصمیم به برگشت گرفت؛ در واقع مهران نه تنها زندگیاش پایان نگرفته بود بلکه او تازه شروع کرده بود و کسی فکرش را هم نمیکرد او آغازگر زندگی آبرومندانه صدها خانواده دیگر هم شود.
مهران در سایه خوشحالیهای بی حد و حصر والدین و بستگانش به روستا برگشت و تصمیمی بزرگ در زندگیاش گرفت که از قبل جرقههای آن زده بود؛ تصمیمی که سد بزرگی به نام بیپولی و نبود سرمایه جلوی راهش بود.
اما او این مشکل بزرگ را به کمک کمیته امداد حل کرد؛ او که نزد سفالگر همدانی سه سال شاگردی کرد و استاد ماهر و زبردستی شد، یک کارگاه صنایع دستی را راه انداخت و با وام یک میلیون و پانصد هزار تومان آن روزهای کمیته امداد، قدم در راه بزرگ و مقدسی نهاد.
او در سال ۸۲ ازدواج کرد تا یک بال دیگر به بالهای پروازش اضافه شود؛ همسر مهران نه تنها هیچگاه زنجیری به پایش نبود بلکه گویی برای کمک به مهران آفریده شد.
مهران اکنون تنها نبود بلکه توکل و اراده قوی، کمیته امداد و همسرش، یاران بیهمتایی برایش بودند.
ناملایمتها و خستگیهای کار اداری در مقابل همت و اراده مهران و حمایتهای بیمنت همسرش، کاری از پیش نبرد و ادارهکل فنی و حرفهای و میراث فرهنگی و صنایع دستی هم در کنار کمیته امداد بازیگران این قصه مبارک شدند.
مهران، آموزگار کلاسهای فنی و حرفهای شد و کمیته امداد نیزهزینه آموزش دیگر مددجویانش را در روستاها پرداخت میکرد، تا دانهای را که روزی با تسهیلات و مشاورههایش کاشته بود امروز نهالی شود که دیگر مددجویانش نیز از آن بهره ببرند.
از درآمد هزار تومانی تا درآمد ۲۰ میلیون تومانی
در حال حاضر، این مددجو که روزی پدرش و ۱۲ خواهر و برادرش به مستمری کمیته امداد وابسته بودند، بیش از ۵۰۰ نفر را صاحب شغل کرده که از طریق صنایع دستی درآمد حلال کسب میکنند.
او که بدون هیچ سرمایه اولیه و تنها با تسهیلات کمیته امداد شروع کرد، اکنون بش از ۱۲ میلیارد ریال سرمایه دارد و حدود ۲۰۰ میلیون ریال هم درامد ماهیانه دارد.
مهرانِ دوران آدامسفروشی و آوارگی در شهر اینک یک کارآفرین برتر شده و کلاسهای آموزشیاش در صنایع دستی، در ۳۰ روستای استان کهگیلویه و بویراحمد دایر شدند و منجر به تولیدات انواع صنایع دستی میشوند؛ او برای ۱۰ هزار و کلاس آموزشی برگزار کرد که حدود سه هزار نفر از آنها مددجویان معرفی شده کمیته امداد هستند که به زودی از محل این آموزشها صاحب شغل و درامد میشوند.
تا همین جای کار، او نه تنها برای خودش و خانواده پر جمعیتش و این ۵۰۰ نفر، اشتغال ایجاد کرده و آنها را بیمه کرده بلکه بعد از اینکه آنها را رایگان آموزش میدهد، محصولات تولیدیاشان را هم میخرد و در بازارهای کشور به فروش میرساند.
کمیته امداد هم در این چرخه، بلافاصله به هر فرد روستایی مددجویی که مهارت لازم را در صنایع دستی با رشتههای متنوعش به دست میآورد، تسهیلات میدهد تا بتواند با فراغت بال و بدون دغدغه مالی، محصولاتی چون گلیم، جاجیم، تابلو فرش، انواع کیف و دیگر محصولات صنایع دستی را تولید کند و تحویل کارگاه مهران دهند.
این چرخه تولید و حمایت از مددجویان روز به روز گستردهتر میشود و افراد بیشتری زیر این چتر قرار میگیرند تا هم روستانشینان مهاجرت نکنند، هم صاحب کسب و کار حلال شوند و هم تولید در روستاها رونق بگیرد.
مهران اکنون برای کمیته امداد یک بال است که به کمک این نهاد مقدس، به جنگ فقر و بیکاری رفته است.
قصه مهران ادامه دارد
کارآفرین برتر استان و کشور در چند سال، دهها لوح تقدیر و کسب عناوینی همچون تعاونی برتر تنها گوشهای از افتخارات این مرد اشتغالزا است.
او قدم در راهی گذاشته است که در درستی و قداست آن کوچکترین شکی نیست؛ راه درستی که تنها راه نجات استان کهگیلویه و بویراحمد از فقر و بیکاری است؛ کارگاههای کوچک زودبازده.
مهران هنوز به نام کمیته امداد افتخار میکند و هر چه دارد را به لطف خدا، آن فرد همدانی و حمایتهای کمیته امداد و چند اداره همکار دیگر میداند؛ او خودش را از خانواده بزرگ کمیته امداد میداند و اکنون هم به کمک این نهاد در اندیشه گسترش کارهایش به روستاهای بیشتر و افزایش دو برابری اشتغال در سال اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل است.
قصه مهران آدامسفروش تا روزی که یک زن و مرد روستایی بخاطر اقدامات او صاحب شغل و درآمد میشوند، ادامه دارد…
_______________
گزارش از کریم بنام
________________
انتهای پیام/ک-ب
درود بسیار لذت بردم
درود بر مردانی که در روزگار ناجوانمرد مردانه به جنگ مشکلات می روند
ممنون از سایت خوبتون خسته نباشید به برادران عزیز بنام که واقعا رسانه ای سازنده رو بنا کردید
…
عالی عالی
احسنت بر این شیرمرد
اگر کسی از صفر شروع کرد تا ۱۰۰ را خودش میرود اما اگر از وسطای راه شروع کند چون راههای نرفته زیادی دارد، شکست میخورد.
چه جمله با ارزشی