پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/

ریواس جنوب/رابطه نزدیک نظام پارلمانی با نظام حزبی، تنها متوقف به ایام انتخابات نیست، بلکه این رابطه آنگاه اهمیتی مضاعف می‌یابد که نوبت به بازی لابیست‌ها در ساماندهی آرای پارلمانی می‌رسد.

در ساختار سیاسی ایران هرچند نظام حزبی قدرتمندی وجود ندارد و در نبود احزاب قدرتمند و فراگیر، فعالیت لابی‌گرهای سیاسی در مجلس نیز شفاف نیست، ولی این به معنای نبود لابی‌های جناحی در ساختمان بهارستان نیست. در ادوار مختلف مجلس شاهد حضور چهره‌هایی در پارلمان بوده ایم که می‌توان آنها را چهره شناخته شده لابی‌گری پارلمانی در کشورمان به شمار آورد. همان‌ها که نقش رابط میان مجلس و گروه‌های پیدا و پنهان در سپهر سیاست را برعهده داشته و نوعی واسطه‌گری تشکیلاتی را نمایندگی می‌کنند.

لابیست‌های نهضت آزادی رودر روی ناطق، روحانی و هاشمی

«لابی‌گری پارلمانی» از همان آغاز تشکیل مجلس شورای اسلامی شکل گرفت. هرچند در دوره نخست مجلس، به دلیل عدم وجود مرزبندی‌های دقیق سیاسی کمی طول کشید تا معانی راست و چپ قوام یابد، اما حتی در همین مجلس نیز نمایندگان شاخصی در مجلس وجود داشتند که رابط پارلمان و گروه‌های سیاسی محسوب می‌شدند. هرچند در این دوره، موضوعات مهمی چون آغاز جنگ هشت ساله، بحران ترور مسئولان عالی کشور و رای عدم کفایت به رئیس جمهور وقت، عملا جایی برای لابی‌گری‌های معمول در حوزه پارلمان باقی نگذاشته بود، با این همه حضور تقریبی همه جریانات سیاسی در مجلس، فرصتی برای چهره‌های نزدیک به هر جریان فراهم آورده بود تا با دیگر نمایندگان لابی کرده و اهداف سیاسی جریان سیاسی خاص خود را دنبال کنند.

از میان چهره‌های برجسته حاضر در مجلس اول، می‌توان از علی اکبر‌هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی و علی اکبر ناطق نوری به عنوان مهمترین نمایندگان نزدیک به حزب جمهوری اسلامی یاد کرد. حزبی که با حضور در «ائتلاف بزرگ» انتخابات مجلس اول، اکثریت کرسی‌های این دوره را در اختیار داشت. از دیگر سو چهره‌هایی چون یدالله سحابی، مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی نیز بودند که لابی‌گران طیف نزدیک به نهضت آزادی به شمار آمده و رابط میان گروه‌های بیرون مجلس و نمایندگان به شمار می‌آمدند.

نقش پررنگ هاشمی در لابی های مجلس دوم

با حذف برخی جریانات و تقسیم‌بندی‌های جدید موسوم به چپ و راست در فضای سیاسی کشور، در مجلس دوم لابی‌گری‌های سیاسی بیشتر معطوف به جناح‌بندی‌های درون جریان انقلابی بود. در همین راستا افزون بر نقش پررنگ‌هاشمی رفسنجانی در لابی‌گری‌های پارلمانی، از مهدی کروبی و محمد یزدی به عنوان نواب رئیس نیز می‌توان به عنوان لابیست‌های مشهور مجلس دوم نام برد.

چپ‌های مجلس سوم جریان لابی مجلس را در دست گرفتند

این لابی‌گری‌ها در مجلس سوم که در اختیار جریان چپ بود، متمایل به جریان خط امام شد و چهره‌های برجسته چپ سنتی چون مهدی کروبی در صدر لابیست‌های این دوره قرار گرفتند، هرچند نمی‌توان از نقش نمایندگان دیگری چون ‌هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی در این دوره صرف‌نظر کرد.

وقتی معین و عبدالله نوری به جمع مردان پرنفوذ پارلمان اضافه شدند

حکایت لابی‌من‌های مجلس چهارم متفاوت از مجلس سوم بود. در این مجلس با حذف تقریبا کامل جریان چپ، بار دیگر فرصت به لابی‌گرهای راست‌گرایی چون حسن روحانی و محمدرضا باهنر رسید. روحانی که حتی در دوره غلبه تفکرات چپ‌گرا بر مجلس، با تشکیل مجمع عقلا، نقش مهمی در بسیج نیروهای سیاسی در بیرون مجلس داشت، در این دوره نیز رابط مجلس و گروه‌های سیاسی به شمار می‌رفت. همین وضعیت، در مجلس پنجم نیز تکرار شد، هرچند لابی‌گرهای این دوره، طیف تازه‌ای از محافظه‌کاران بودند که عمدتا نزدیک به دولت سازندگی محسوب می‌شدند. عبدالله نوری، علی اکبر ناطق نوری، مصطفی معین و فائزه ‌هاشمی در این دوره مجلس نقش مهمی را در لابی میان جریانات سیاسی بیرون و درون مجلس عهده‌دار بودند.

لابی گری‌های حدادعادل در روزهای انزوای اصولگرایان در مجلس

با به قدرت رسیدن اصلاح طلبان در مجلس ششم، این بار چهره‌هایی چون محمدرضا خاتمی که برادر رئیس جمهور وقت بود، فرصت یافت تا به عنوان چهره برجسته جبهه مشارکت، جریان لابی‌گری پارلمانی را در اختیار بگیرد. اگرچه مهدی کروبی و حداد عادل نیز رابطی میان مجلس و طیف‌های دیگر سیاسی بیرون مجلس بودند اما فراکسیون پرتعداد مشارکت در پارلمان دوره ششم، فرصتی را برای چهره‌های نزدیک به این حزب فراهم کرده بود تا فضای پارلمان را مدیریت کنند.

مجالسی با لابی گرهای یکدست اصولگرا

با تحولات سیاسی مربوط به پایان دوره ششم که به ردصلاحیت جمع زیادی از نمایندگان اصلاح طلب انجامید، در این دوره، نقش لابیست‌های راست‌گرا بار دیگر برجسته شد و این بار جریان موسوم به آبادگران، در رایزنی‌های پارلمانی دست برتر را در اختیار داشتند. در این دوره بود که گوشه‌نشینان مجلس ششم همچون غلامعلی حدادعادل و حمیدرضا حاجی بابایی در کنار چهره‌های دیگری چون علیرضا زاکانی توانستند لابی‌من‌های برجسته پارلمان نام بگیرند. گرچه باز هم نمی‌توان از کنار نام محمدرضاباهنر در این مجلس به سادگی عبور کرد. چهره‌هایی چون محمد خوش چهره و افروغ نیز در مقاطعی به خوبی نقش نماینده پرنفوذ در پارلمان را ایفا کردند.

در مجالس هشتم و نهم اما اگرچه همچنان اصولگرایان اکثریت پارلمان را در اختیار داشتند اما لابی‌گرهای اصلی مجلس، نه حدادعادل یا حاجی بابایی بلکه چهره‌هایی تازه نفس‌تر چون علی لاریجانی بودند که به کمک محمدرضا باهنر و حسن ابوترابی‌فرد تلاش می‌کردند در دوران پرتنش ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد همچنان موازنه سیاسی در پارلمان را حفظ کنند.

به این ترتیب میراث لابی‌گری در نظام پارلمانی ایران درحالی به نمایندگان دوره دهم رسیده که در این دوره، نه خبری از ژنرال‌های تهرانی اصولگرایان هست و نه نامی از چهره‌های برجسته اصلاح طلب. اصولگرایان سرشناس تهرانی رای نیاوردند و عمده بزرگان اصلاح طلب هم ردصلاحیت شدند.

همین امر وظیفه لابی‌گری پارلمانی را به دوش چهره‌هایی چون محمدرضا عارف و علی لاریجانی گذاشته که اولی گفته می‌شود چندان روحیه لابی‌گری ندارد و دومی نیز در جذب نظر برخی تندروهای اصولگرای بیرون از مجلس دچار چالش است. هرچند هنوز می‌توان لاریجانی را بزرگترین لابی‌گر مجلس دهم دانست که توانسته با ائتلافهای هوشمندانه درون پارلمانی، انسجامی به آرای پراکنده اصولگرایان در بهارستان دهد.

اگر مجلس دهمی‌ها بپذیرند که نیاز به پارلمان در سایه دارند، آنگاه با کمی اغماض می‌توان منتظر فعالیت بیشتر لابی‌گرهایی چون کاظم جلالی و غلامرضا تاجگردون بود اما اگر این امر از سوی هر دو جناح نادیده گرفته شود، آن وقت لابی‌گری‌ها احتمالا معطوف به برخی گله‌گذاری‌های مطبوعاتی خواهد بود و بس.

خبرانلاین/