پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/

سیدسبحان تقوی


برادرم، روح‌الله !

در بازیِ بی‌رقیب حتی اگر برنده باشی، حلاوتی ندارد. امروز در بسیاری شهرهای کوچک و بزرگ، از جمله شیراز، اصلاح‌طلبان را عمدتا به دلایل مشابه از رقابت حذف کرده‌اند. در شهر شیراز، اگر فانوس بر کف بگیری و ذره‌بین پیش چشم بگذاری، در میان داوطلبانِ تأییدشده، جز آنها که به یک جریان سیاسی مشخص وابسته‌اند – و تو خود یکی از جوانان شایسته‌ی همان یک جریانی – به سختی می‌توانی به قدرِ انگشتانِ یک دست، کسی را بیابی.

دوستی به طعنه می‌گفت، آنقدر در بررسی صلاحیت‌ها نسبت به اصلاح‌طلبان سخت گرفته‌اند، که اگر روزی کسی از آنسوی خیابان هم دستی برای ما تکان داده، از حذف و رد بی‌نصیب نمانده!

روح‌الله، برادرم !

بعضی از من می‌پرسند چرا سیدِ آزاده‌ای را که قریب ده سال از عمرِ شیرینِ جوانی‌اش را در زندان بعثِ عراق اسیر بوده، و امروز که مردی سپیدموی شده، آنان که او را می‌شناسند به‌اتفاق بر صحّت کارنامه‌ی مالی و اخلاقی او شهادت می‌دهند، به استناد «عدم التزام به اسلام و …» رد صلاحیت کرده‌اند؟

یا می‌پرسند چرا جوانی را که امروز در شیراز عضو شوراست و هم‌صنفان دیروزش که روزنامه‌نگاران و خبرنگاران‌اند، همه او را به اخلاق خوش و رفتار خوب می‌شناسند؛ سالها پیش برای انتشار بیانیه‌ای بازداشت شده و نامهرَبانی دیده اما از عقیده‌ دست نکشیده و دلش هنوز برای سربلندی این خاک و بهروزی مردم‌اش می‌تپد، از رقابت کنار گذاشته شده؟
راستش را بخواهی این‌ها را می‌پرسند و من نمی‌دانم چه باید بگویم؟

برادرم، روح‌الله !

جوانانِ هم‌سال و سنّ من و تو، گاهی ما را عتاب می‌کنند که چرا دست از این سیستم نمی‌شویید؟ می‌گویند: مدعی تلاش برای اصلاح کژی‌ها و جبران کاستی‌هایید؛ حال آنکه رقیبِ پرقدرت، شما را حتی برای نشستن بر سر میزِ بازی به رسمیت نمی‌شناسد!
به آنها چه باید گفت برادر؟

از هر سو بر سرمان سنگِ بی‌مهری می‌بارَد. مردم از ما دلخورند و ما را در وضعیت امروز مقصر می‌دانند، شما نیز ما را در مدیریت و اداره‌ی امور بی‌صلاحیت می‌دانید! ما مانده‌ایم تا در همین خاک، با «کار جمعی» روزهای بهتری برای کشورمان بسازیم؛ براندازان ما را دشنام می‌کنند که چرا هنوز پای این سیستم مانده‌اید و به ما نمی‌پیوندید؟ ما اما مانده‌ایم و شما ما را ردّ صلاحیت می‌کنید! این است رسم روزگارِ کج‌مدار.

برادرم، روح‌الله !

در میان داوطلبان در شیراز، جوانان خوش‌فکر، متخصص، بااخلاق، پر امید و اصلاح‌طلبی را می‌شناسم که بیمِ آن دارم نه به خاطر جوانی و تخصص و اخلاق و امید، بلکه تنها به خاطر اصلاح‌طلبی و همسو نبودن با جریان حاکم بر نهادهای نظارتی بر انتخاباتِ امسال، مهجور مانده و از رقابت کنار گذاشته شده‌اند.

قرار بود این جوانان با تو و من، برای این کشور «فردایی بهتر» بسازیم. پیاده کردنِ این جوانان از کشتی‌ای که تو خود نیز یکی از سرنشینانِ آنی، یعنی سپردنِ کشتی به گرداب‌های پرخطر؛ یعنی خشکاندنِ ریشه‌های درختِ امید به «فردایی بهتر».

برادرم ، روح‌الله !

شاید سودای عده‌ای در حذف و رد، دلسردی و ناامیدی و قهر گروه‌های بسیاری که در این رقابت نماینده‌ای ندارند با صندوق‌های رأی باشد، اما بی‌تردید خیرِ ما و تو و هیچکس در این نخواهد بود.

شاید آنها که مدتی‌ست از تأثیر رأی و نظر خود بر تغییرِ اوضاع محیط پیرامون و آینده‌ی کشورشان ناامید شده‌اند، این نامه را «گدایی برای ورود به قدرت» بدانند، اما چه باک؟ باشد که خواندنِ این سطور، روح‌اللهِ جوان را مجاب کند که از جایگاهِ امروزش برای «فردای بهتر» شهر و سرزمینش کاری کند، تا مگر واپسین امیدهای مانده در دلِ امّیدوارِ هم‌نسلان‌مان نخشکد، انگِ گدایی تا ابد بر پیشنانیِ من. برادر! پیش از آنکه دیر شود، کاری باید کرد.

سعدیا! بسیار گفتن، عمر ضایع کردن است
وقتِ عذر آوردن است، استغفرالله العظیم.