استخدامی بلای جان جوان دهدشتی نقدی بر بروکراسی استخدامی ها و شرایط بحرانی کار/ بقلم سجاد افسر
پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/
ریواس جنوب/سجاد افسر/ نزدیک غروب بود ،خورشید کم کم بارو بنه سفر را بسته بود که ناگهه خبری از حامد سفر کرده در هوای بارانی بهمن ماه همچون قطره باران سیلی از غم را در طایفه ودوستان جاری ساخت،همه شوکه بودند.هیچ کس باور نداشت،چهره خندان ونسیم مهربانی حامد همچون گذر ابرها در ذهن ها تداعی می شد باورش سخت وتحملش استخوان سوز،صبر ایوب می خواست ودل داغ دیده زینب…
پاییز۹۴بود که حامد عزیز در آزمون استخدامی نیروگاه برق بندرعباس قبول شد.زندگی برایش رنگ دیگری گرفته ،احساس می کرد که دست یافتن به آرزوهای کودکی محقق شد اما چندی گذشت وخبری از دعوت به مصاحبه نشد.رفت وآمدهای حامد به تهران وبندرعباس وهزینه های زیاد سفر و وعده های سرخرمن مسولان شروع شد.اوخر سال ۹۴وعده شروع به کار درسال جدید را گرفت وعید ۹۵را باهزاران آرزو به دوستان تبریک گفت ولی افسوس که این آخرین تبریک عیدش بود.سال جدید هم شروع شد وباز هم حامد کلافه از وضعیت و مدام در حال پیدا کردن خبری از مصاحبه در سایت های مختلف بود هفته ای نبود که با مسولان نیروگاه تماس نگیرد وماهی نبود که برای پیگری استخدامی به تهران وبندرعباس سفر نکند حتی دوستان وخانواده حامد از این وضعیت بلا تکلیفی خسته شده ولی حامد همچنان امیدوار وپرتلاش در راه گرفتن حقش تلاش می کرد…
سرانجام پس از یک سال ونیم انتظار این بار وعده مسولان راست از آب در آمد وحامد برای مصاحبه دعوتش شد.وسایل سفر را آماده کرد وبه امید اینکه این بار دست پر برگردد به همراه پدر راهی سفرسرنوشت ساز زندگیش ودر حقیقت آخرین سفرشد..
بعد ازاینکه از اتاق مصاحبه بیرون آمد شوق پرواز داشت وشادیش رابا پدرتقسیم کرد ودر ذهنش تسخیرکننده آرزوهاشد اما صد حیف که اجل مهلت نداد وسه ساعت بعد از قبولی درمصاحبه ،مجوز عمرش به پایان رسید در جاده دارب شیراز در تصادفی هولناک رخت سفر آخرت پوشید…
طبیعتا حامد عزیز،نه،اولین ونه آخرین جوانی که در این کشور برای بدست آوردن افسار اسب آرزو آن هم از طریق حلال جان می دهند(شهیدمی شوند)..
اما انچه باید گفت نگرانی ها ودغدغه ها ومشکلاتی هست که تمام جوانان این مرزبوم برای کسب کار باید متحمل شوند بروکراسی وفرایند استخدام به معضلی بزرگ تبدیل شده کسانی که در استخدامی قبول می شوند احساس می کنم که هم چیز تمام است اما نمی دانند که اول مشکلات است.ابتدا باید دنبال پارتی گردن گلفت بگردی تا به هزار منت از حق شما دفاع کنید .امروز وفردا کردن برای انجام ادامه عملیات استخدامی،سردرگمی وپریشانی،استرس ،انواع تحقیقات محلی،معطی بسیار،هزینه های کمرخم کن آزمایشات ،هزینه رفت وآمدوجدیدا هزینه وشهریه دوره آموزشی که به عهده شخص استخدام شده است به طور که افراد تا چند سال اولیه فقط بدهکاریها وهزینه های استخدامی را پرداخت می کنند..
شخصی که استخدام می شود چنان آذیت وخسته می شود که گاها از زندگی بیزار می شود وسراغ هر کاری برای آرامش روحی خود می رود.
افسوس که در مملکتی زندگی می کنیم که نقطه به نقطه اش گنج وخاکش آغشته به طلا هست.معادن بزرگ مس، معادن آلومنیم ،معادن آهن، گاز فراوان نفت سرشار، خاک مناسب وآبهای زیاد واثار باستانی کهن وآن وقت جوانانش در آرزوی کار جان می دهند بیکاری همچون سرطان روان جوانان کشور را نابود می کند .شیوع اعتیاد، گسترش نا امنی ،آماربالای خودکشی، تن فروشی وتجاوز، سن بالای ازدواج، پایین آمدن نرخ امید به زندگی، روان پریشی، نابودی فرهنگ، دروغ همه وهمه گوشه از هزار معضل بیکاریست..
تا کی باید شاهد تباهی جوانان وطن آن هم به علت بیکاری باشیم؟آیا کار ورفاه مردم از وظایف حکومت نیست؟تا کی باید پدرومادرها باید زوال عصای پیریشان وثمره زندگی را مشاهده کنند؟تا کی باید شاهدآن باشیم که آرزوی جوانان یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیا کار، ولو با درآمد کم است؟
هر چندکه بعید می دانیم با وجود آسان بودن حل معضل بیکاری واستخدامی به این زود فرجی شود ،اما امیدوارم هرچه زودتر شرایط تغییر کند وهرگز پدری نابودی فرزندش را به واسطه درد بیکاری شاهد نباشد.وبروکراسی استخدامی سروسامانی بگیرد که دیگر شاهد آن نباشیم که آرزوهای جوانان وطن پرپر شود.