مشاور هاشمی رفسنجانی در گفتگوی تفصیلی مطرح کرد: هاشمی گفت قرار بود بعد از عید رفع حصر شود/ اما عده ای نگذاشتند/ آرزوهای هاشمی برداشتن حصر بود/هاشمی با احمدینژاد مسئله شخصی نداشت/ به ناطق نوری گفت که از رد صلاحیتم خوشحال شدم
پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/
«یک بار به من که تنهایی در خدمتشان بودم درباره مطالب مربوط به دو دوره انتخابات قبل از سال ۹۲ گفتند، مطالبی دارم که اگر یک ورق از آنها منتشر شود، پدر همه اینها – مخالفان و … – درخواهد آمد.
به گزارش ریواس جنوب، «جماران» گفتوگویی را با غلامعلی رجایی، مشاور آیتالله هاشمی(ره) در سالهای اخیر و استاد رشته تاریخ در دانشگاه انجام داد که بخشهایی از آن را با هم میخوانیم:
– ایشان (آیتالله هاشمی رفسنجانی) گفتند برای کسانی که در تاریخ میخواهند در مورد من قضاوت کنند، آثاری دارم که گفتاری، نوشتاری، دیداری و شنیداری است و فکر میکنم باید به اینها مراجعه و بعد در مورد من قضاوت کنند. دشمنان و مخالفان هم به اندازه کافی انگیزه دارند که در مورد من قضاوتهای بد خودشان را داشته باشند.
– گفتند (از تلاشهایی که در این سالها کردم) راضی هستم و علتش این است که برای بعضی افرادی که میخواهند در بخشهای مختلف تاریخ انقلاب کتاب بنویسند منبع و مرجع شدم. یعنی به من مراجعه میکنند و بر اساس اطلاعات، نظرات و خاطرات من در مورد انقلاب کتاب مینویسند.
– یکی از ابعاد شخصیت هاشمی این است که یک شخصیت تاریخگرا بود.
– آقای هاشمی به ملاحظات بعضی افرادی که از دنیا رفتهاند یا در قید حیات هستند و انتشار بعضی مطالب به نفع آنان نیست، بعضی از خاطرات را حذف میکرد.
– در حدی که من میدانم هر سال روزنوشتها را قبل از چاپ به دفتر رهبری هم میدادند تا درباره مطالب مشترک با ایشان اگر نظری هست، بدهند و بعد از نظر ایشان در این باب اگر نظر خاصی نبود، چاپ میکردند.
– (ملاحظات) سانسوری که نه ولی قاعدتاً بعضی ملاحظات مطرح بود.
– آقای هاشمی در نقل تاریخ و وقایع آدم صادقی بود. ممکن است به دلیل مصلحت نتواند هر چیزی را بگوید ولی چیزی که میتوانست بگوید را میگفت و مینوشت.
– یک بار کسی به گمانم از قم نقدی کرده و مواردی را که به ذهنش رسیده بود، برایم ارسال کرد. به ایشان (آیتالله هاشمی) دادم و گفت آن فرد خیلی دقیق کتابهای من را خوانده و از نقدی که کرده بود، خوشش آمد.
– آقای هاشمی خاطرات خود را هر روز و گاهی که عقب میافتاد، مطالب یکی دو روز را با هم مینوشت و این گونه که من مطلعم صبحها و اغلب آخر شب در منزل انجام میداد تا یک روز قبل از ارتحالش هم نوشت.
– اخبار و مسایل محرمانه و سری را جدا مینوشتند، چون میدانستند که به دلیل مصلحت بعضی از اشخاص یا مصلحت عمومی یا امنیت عمومی کشور بعضی از مطالب را الان نمیتوان گفت ولی سه، چهار دهه دیگر که بعضی از اشخاص از دنیا رفتند، بیان آنها مانعی ندارد.
– ۲۳ جلد کتاب دیدارها و خاطرات و روزنوشتههایشان باقی است و مهمتر از آنها اخبار و موضوعات محرمانه و سری نزد ایشان است که انتشار آنها قطعاً در شفافسازی تحولات و جریانات سیاسی و شناخت ماهیت جریانها و اشخاص نقش خاصی ایفا خواهد کرد.
– ایشان در دیدار با اساتید تاریخ دانشگاههای تهران که از او درباره علت حجم گسترده تخریب و تهاجم به شخصیت و مواضعشان سؤال کردند، گفت: اینها از این میترسند که من مطالبی را که دارم، بیان کنم ولی روزی بیان خواهم کرد که متاسفانه آن روز نرسید ولی انشاءالله این مطالب در دهههای بعد منتشر خواهند شد.
– یک بار به من که به تنهایی در خدمتشان بودم، درباره مطالب مربوط به دو دوره انتخابات قبل از سال ۹۲ گفتند: مطالبی دارم که اگر یک ورق از آنها منتشر شود پدر همه اینها – مخالفان و … – درخواهد آمد.
– قاعدتاً وصی ایشان، آقای مهندس محسن هاشمی باید نظر بدهند که نسبت به انتشار بقیه روزنوشتها چه تدبیری خواهد داشت. ما هم اگر مشورتی بشود نظراتمان را نسبت به ادامه روند انتشار این روزنوشتها خواهیم گفت.
– بله، من در ملاقاتی قبل از این که افتخار همکاری با ایشان را پیدا کنم، گفتم نقدهایی به کتاب خاطرات شما دارم و پیشنهادی مبنی بر این که بعضی از نکات شخصیتان را ننویسید، چون ممکن است مستمسکی برای تخریب شما شود. پرسیدند مثلا چه نکتههایی؟ گفتم برای مثال شما در دوران فرماندهی در جنگ نوشتهاید که به استخر و جکوزی میروید، گفت: چه اشکالی دارد؟ من با این کار میخواهم بگویم از آن دسته روحانیون امروزی هستم که با اینها مخالف نیستم.
– پس از انتخاب ریاستجمهوری با اشاره به نقش مهمی که در افشای چهره زشت دولت قبل داشتند، میگفتند در این آخر عمر خدا را شکر میکنم که توانستم این مانع را از پیش پای انقلاب و کشور بردارم و حالا دیگر راحت میتوانم بمیرم. همه اینها دلیل آمادگی ایشان برای رفتن بود.
– ایشان مواردی را که همه در این سن وسال و کمتر از آن دارند – مثل دیابت و فشارخون و… – کنترل میکردند ولی واقعاً سالم بودند. من هر روز صبح که به مجمع میآمدند میدیدم که سیوهشت پله را آهسته میدویدند تا به اتاقشان برسند و محافظین هم ناچار بودند، همراه ایشان بدوند.
– فعلاً مبنا همان وصیتنامه سال ۷۹ است که در زمان آنژیوگرافی نوشتهاند و یک وصیتنامه یک صفحهای دارند که یک خطخوردگی دارد و ایشان صریحاً نوشته که من محسن هاشمی بهرمانی فرزند بزرگم را به عنوان وصی تعیین میکنم و توصیههایی در مورد اموالی که در بانکها هست، دارند مبنی بر این که اینها متعلق به امور خیریه است و باید در اختیار خیریه قرار داده شود و کتابهایم را فرزندانم به هر مقداری که میخواهند، بردارند و بقیه را به کتابخانههای عمومی دهند و نکاتی از این دست.
– مرحوم آقای واعظ طبسی بسیار به آقای هاشمی علاقهمند بود و البته این علاقه متقابل بود.
– آقای هاشمی بسیار عاطفی بودند. یک بار به ایشان گفتم خوش به حالتان. شما خیلی خوشاشک هستید و انگار گریهتان کف دستتان است. لبخندی زد و گفت: آقای رجایی به هر حال هر کس یک جوری است.
– شخصیت آقای هاشمی را ترکیبی از تربیت دینی و هوش سرشار سیاسی میبینم. در سال ۹۱ یا ۹۲ یکی از شاگردان استاد شهید مطهری، آقای دکتر حسینی در مجمع تعریف کرد که یک روز آقای مطهری مرا کنار کشید و گفت در میان ما آخوندها و روحانیون تنها مجتهد سیاسی آقای هاشمی است. شنیدن این داوری درباره شخصیت آقای هاشمی از زبان بزرگی همچون شهید مطهری که بسیار سنجیده حرف میزند، بسیار مهم و شنیدنی است.
– خودشان بارها میگفتند با ملکعبدالله توافقاتی کردیم و کمیتههایی در رابطه با کل مشکلات منطقه و جهان اسلام نظیر قدس، لبنان، عراق و جاهای دیگر تشکیل دادیم که احمدینژاد همه این توافقات مهم را کنار گذاشت.
– (آیتالله) هاشمی گفت من در سفری که چند سال قبل رفتم توافقاتی با ملکعبدالله کردم و با دست پر به ایران بازگشتم ولی احمدینژاد همه این توافقات را بایگانی کرد. بعد دردمندانه گفت: شما راضی هستی دوباره این مسیر طی بشود و نزد سعودیها این امر آشکار شود که من در ایران کارهای نیستم؟
– احمدینژاد در این قضایا لجاجت خاصی داشت و به جای این که از این ظرفیت و ذخیره سرشار استفاده کند، به آن اعتنایی نداشت. آقای احمدینژاد که خودش برآمده از دولت هاشمی بود نه تنها به نظرات ارزشمند هاشمی در جهت برونرفت از بحران کشور و منطقه اهمیتی نمیداد بلکه طبق اطلاعی که دارم به تشریفات نهاد ریاستجمهوری دستور داده بود که شخصیتهای سیاسی خارجی که به تهران میآیند و تقاضای ملاقات با آقای هاشمی را دارند، به دیدار ایشان نبرند. در سال ۹۱ از مدیر کل تشریفات مجمع که نزدیک به سه دهه افتخار همکاری با هاشمی را دارد، این مطلب را شنیدم.
– احمدینژاد تنها با هاشمی سر لجاجت نداشت. همین آدم مصوبات مجمع تشخیص مصلحت نظام را که به امضای رهبری میرسیدند و برای اجرا به وی ابلاغ میشدند، اجرا نمیکرد که درباره این بیاعتنایی از طرف رئیس مجلس رسماً از وی شکایت شد.
احمدینژاد نهتنها خود در جلسات مجمع شرکت نمیکرد – یک بار به شخصی گفتم اگر کسی از حضور ایشان در این چند سال در جلسات مجمع عکسی پیدا کند، سندی تاریخی خواهد بود! – حتی منع میکرد که در حد وزیر و معاون وزیر در جلسات کارشناسی مجمع حضور پیدا کنند.
– آقای هاشمی با احمدینژاد مسئله شخصی نداشت چون آدم تکلیفگرایی بود.
– ایشان این اواخر میگفت این که من توانستم مانع انحراف را از پیش پای نظام بردارم، کار مهمی بود که بعد از آن احساس میکنم میتوانم راحت بمیرم.
– به یاد دارم روزی که ایشان رد صلاحیت شد بعد از ظهر مراسم عقدی داشتند. از پلهها که پایین آمدند به ایشان گفتم خیلی بد شد شما را رد صلاحیت کردند. لبخندزنان گفتند اتفاقاً خیلی هم خوب شد. به جناب ناطق نوری هم گفته بودند شب اعلام رد صلاحیت من خیلی راحت خوابیدم، چون احساس میکردم هم به تکلیفم عمل کردهام، هم بار سنگینی از دوشم برداشته شد.
– (آیتالله هاشمی) به رهبری هم گفته بودند چون شما گفتید در این انتخابات باید توسط مردم حماسه سیاسی خلق شود و من دیدم با نامزدهای موجود حماسه سیاسی خلق نمیشود، پس میروم ثبتنام میکنم تا حماسهای که شما میخواهید ایجاد شود. ولی وقتی رد صلاحیت شد گفت: هم کارم را انجام دادم و هم به دلیلی سنگینی باری که متناسب با سن و سال و توان من نیست، مسئولیت از دوش من برداشته شد. بنابراین من برای خدا جواب دارم که رفتم و ثبتنام کردم.
– حدود سال ۷۵ در رابطه با شهید رجایی با ایشان مصاحبهای کردم. بحث به نقششان در مدیریت مدرسه رفاه کشید. گفتند مدرسه رفاه را تأسیس و کسی را آنجا گذاشتیم. من نام آن شخص را بردم و گفتم، شما خانم پوران بازرگان را میگویید که همسر حنیفنژاد بود؟ بعد پرسیدم رابطه شما با مجاهدین خلق چه بود؟ و ایشان توضیح دادند. اگر کسی به جای من بود و این مطلب را نمیدانست هم متوجه نمیشد آن فرد کیست و هم ارتباط هاشمی با سازمان مجاهدین خلق برایش مکتوم میماند.
– خبرنگار فایننشیالتایمز از انگلستان آمده بود. قبل از دیدار در حالی که برای حفظ آرامش خود نفسهای نسبتاً عمیقی میکشید به من گفت من با رئیسجمهور چین، آمریکا و روسیه صحبت کردهام. میخواست بگوید برای روبهرو شدن با ایشان مشکلی ندارم! پس از ملاقات به او گفتم آقای هاشمی ما را چطور دیدید؟ گفت: بسیار آدم باهوش و پیچیدهای است. من فقط توانستم یک لایه از پوست پیاز را بردارم.
– ایشان در چند سال اخیر به خصوص بعد از وقایع سال ۸۸ بیانش صریحتر شده بود و در حد یک منتقد صادق نسبت به نظام – با این که جایگاه رسمی در نظام داشتند و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بودند – حرف میزدند. تصور این بود گاهی به این طرف میز و به طرف مردم آمده و دارد وضع موجود را مصلحانه و خیرخواهانه نقد میکند.
– شاهد بودم در مصاحبهای درباره منافع گسترش فضای مجازی گفت: فضای مبارک فیسبوک! و این در حالی است که هنوز هم عدهای با فیسبوک مخالف هستند.
– ما نباید فراموش کنیم که آقای هاشمی از نظر دینشناسان یک فقیه مجتهد قطعی و مسلم است. یعنی از موضع یک فقیه و مفسر میگوید «فضای مبارک فیسبوک!»
– وقتی انحراف احمدینژاد توسط کسانی که در سابق از ایشان حمایت میکردند، مطرح شد میگفت من به نایبرئیس خودم در خبرگان گفتم شما آن قدر از این آدم حمایت کردید و حالا میگویید مشایی او را منحرف کرده در صورتی که اصل انحراف خود احمدینژاد است.
– شاهبیت زندگی ایشان توجه به اصل اعتدال است که یک مفهوم قرآنی است. آقای هاشمی از خودش حرف جدیدی نزد و الان هم فکر میکنم هم اصلاحطلبان و هم اصولگرایان به این رسیدهاند که تندروی را کنار بگذارند.
– آقای هاشمی با این که رئیس هیات مؤسس و امنا بود، حقوقی از دانشگاه آزاد نگرفت و من شهادت میدهم بیش از دوپنجم وقتش صرف دانشگاه آزاد میشد. ایشان نهتنها حقوقی نگرفت بلکه بعضاً از اموال شخصی خود کتابهایی را که دفتر نشر منتشر میکرد مثل تفسیر راهنما و فرهنگ قرآن را در تعداد قابلتوجهی به کتابخانههای دانشگاه اهدا کرد.
– یکی از بزرگان که برای آقای هاشمی سمت استادی هم داشتند، در مخالفت با این مسئله (مترو) گفتند که اولاً مترو یک کار لوکس و اشرافی است و ثانیاً این همه خاک را که برمیدارید، چه کار میکنید؟ یک بار که در خدمتشان بودیم، با خنده گفت که به آقای … گفتم شما با مترو مخالفت نکنید ما برای خاکهایش کاری میکنیم!
– آقای هاشمی نهتنها برای نظام خطر و آسیب نبود بلکه تکیهگاهی هم برای نظام و رهبری بود. اگر بخشی از روحانیت توصیه ایشان در مورد خطر روی کار آمدن احمدینژاد را گوش میکرد و کابینه احمدینژاد را مورد تأیید امام زمان (عج) نمیدانست و معتقد نبود که با دعا و نگاه امام زمان (عج) این کابینه تشکیل شده، وضعیت مجلس کشور این نبود.
– آقای هاشمی میگفت من خدا را شکر میکنم که اشتباه بخشی از روحانیت در روی کار آمدن دولت قبلی در نظر مردم به حساب دین گذاشته نشد. در این صورت کار بسیار سخت میشد. مردم میگفتند اینها با شعار دین موجد یک جریان انحرافی شدند و کشور را به قهقرا بردند.
– مگر میشود هاشمی بگوید من اشتباهی نداشتهام. یک بار در مورد مسئلهای که نمیتوانم بگویم به من گفت، اشتباه کردم. اخیراً بحثی شد که گفت «من هم اشتباهاتی داشتم» ولی موضوع را باز نکرد.
– متأسفانه تلویزیون به رغم این که این چند روز به تبلیغ مراسم ایشان پرداخت، هنوز چند روز نگذشته که نقدها در سیما نسبت به ایشان شروع شده و تصور من این است که روند تخریب هاشمی بعد از ارتحال او ادامه مییابد و حتی دامنهاش افزایش پیدا میکند.
– بارها گفتهام آقای هاشمی در رسانه ملی سهمیه تخریب دارد و این سهمیه کماکان محفوظ است و این را باید با تأسف بگویم که بعضیها از این عزت هاشمی در بدرقه میلیونی مردم که عزت روحانیت و امام بود، نهتنها خوشحال نشدند بلکه به دنبال نوعی ایرادگیری هستند. یکی از شعرای نان به نرخ روز خور گفته که اکنون مشخص شد ضریح اشرافی ساختن برای چه کسی بود. ببینید عقدهها و خباثتهای درونی افراد این طور بیرون میآید.
– وقتی در یادداشت مفصلی، از مهدی (هاشمی) دفاع کردم که در روزنامه شرق منتشر شد، خدمتشان رفتم تا اگر نظری دارند بفرمایند. در کتابخانه محافظان قبل از انتشار پنجاه دقیقه کنار من با لباس معمولی نشست و آن را خواند. حین خواندن مطلب یکجا ایستاد و گفت نوشته شماست و من دخالتی نمیکنم ولی اگر مایلی این را بنویس که من به آقا (مقام معظم رهبری) گفتم من و شما در این پرونده دخالتی نمیکنیم و من راضیام که اگر مهدی جرمی کرده در همین دنیا مجازات شود نه در آخرت ولی شرطی دارم. قاضی که به این پرونده رسیدگی میکند، قاضی مستقلی باشد یعنی بعضی از عوامل بیرون از قوه قضا در این پرونده دخالت نکنند.
– وقتی نظر بعضی از سر خیرخواهی بر این بود که مهدی بهتر است فعلاً به ایران نیاید تا دستگیر نشود، ایشان گفت که مهدی باید بیاید. ایشان خیالش راحت بود که پسرش جرمی نکرده و پرونده هم مثل همه پروندهها باید سیر خودش را طی بکند.
– (ملاقاتها با رهبری) بنا نداشتند چیزی بگویند. مسایلشان خصوصی بود. میگفتند جز من و ایشان کس دیگری در ملاقات نیست و ضبط هم نمیشود.
– در مورد برطرف شدن حصر به رهبری گفته بود که اینها مسن هستند و اگر اتفاقی برای آنها بیفتد، پای نظام نوشته میشود که باید تصمیمی گرفته شود و اطلاعات بیشتری هم درباره وضعیت سلامتی اینها به رهبری داده بودند.
– یک ماه پیش خصوصی به ایشان گفتم آقای هاشمی حصر هفت ساله شد؟ نمیخواهید فکری بکنید؟ گفتند من مکرر در این مورد صحبت کردم.
– سال ۹۲ که برای خداحافظی تعطیلات عید خدمتشان رسیدم، گفتم خبر خوشی دارید، عیدی ما باشد؟ گفتند: پس از عید خبر خوشی به شما میدهم. بعد از تعطیلات پرسیدم، نفرمودید خبر خوش چیست؟ گفت: بنا بود راجع به رفع حصر اتفاقاتی بیفتد ولی افرادی نگذاشتند.
– از آرزوهای ایشان این بود که حصر برداشته بشود.