پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/

شنیدها حاکی از این است یکی از اعضای شورای قبلی که با شعارهای گول زننده رای آورده و عملکردی جز دغل بازی و حیله گری و منفعت طلبی چیزی دیگری از ایشان ندیدیم ، و عملکرد بس سیاهی دارد، این روزها سراغ افراد و کاندیدای نام اشنای و شاید گفت نا اشناهای شورای پنجم رفته و به مانند دور گذشته با وعده های واهی و سرخرمن  مبنی بر تبانی و اجماع با آنان دارد چرخ و روزگار( انتخابات ) خویش چاق میکند.

این کاندیداهای نام آشنا هم غافل از اینکه با چه کلاه بافی طرف هستند مسرور از این وعدهای سر خرمن بسی شاد و خندان در رویای اجماع دوطرفه و قبولی حتمی در ورود به شورا  انچنان فخر می فروشند که گویی خان اول ورود به شورا را رد کرده و به خان دوم که همان انتخاب شهردار است مشغول هستند.

(ضمنا در این ایام اکثر کاندیدای محترم  فراموش نمی کنند که باید سیاست مهربانی و تبسم های ظاهری و الکی بر لبانشان باشد تا همچنان نقش و نگاری خاص به چهره مبارک داده شود تا دلسوزتر و متعهدتر و متخصص تر  و مهمتر از اینا تو دل بروتر جلوه کنند اما ظاهرا در مورد ایشان قضیه چیزی دیگری است)

تجربه‌ای واقعی از یکی از نامزدهای شورای شهر که کلا سرش رفت

همین چند روز اخیر با یکی از این نام اشناها که کت و شلواری فاخر برتن و ژستی فیلسوفانه  و مدیرانه به خود گرفته بود در جمعی از دوستان با ایشان اشناشدم  یارو  در ابتدا اصلا تحویل نگرفت و بعد از اینکه خوب ورندازم کرد با نگاهی بشدت خودپسندانه سراغ و احوالی گرفت (بر خلاف بقیه کاندیدا که کسی براشون چاخان و وعده اجماع نداده ؛ مهربان نبود)

چرا که کلاهی که سرش گذاشته بودند انقدر گشاد بود که  جلوی چشمان عسلی و نازنینش را گرفته بود که دیگر نیازی به رای من و امثال من نداشت)
گفت خوب اوضاع شما چطوره طرف (منظورش وضعیت کاندیدم بود)

گفتم ای ی ی ی خدا را شکر هرچه خدا بخواهد راضی هستیم
پوزخندی زد و گفت تلاشتون رو بیشتر کنید و  ناامید نشوید و گفت که… اره اینبار باید نقشه جدیدی برای شهر کشید (سریع گفتم چه سریع خلق و خوی کلاه باف ( اشاره به همون شخصی که وعده تبانی و اجماع را بهش داده) رو گرفته و نرفته به شورا به فکر غارت افتاده انگار ….  در ادامه گلایه از ورود هر کسی (نا اگاه و بی تخصص و  ناشنا به مسائل شهر و شورا و شهرداری و…..)
نمود و گفت که اوضاع واقعا بچه بازی شده و حسابی دلش پر بود از مردم و این تعدد کاندید.
بهرحال از وضعیت رای ایشان در سطح شهر و برنامه های کاری  که پرسیدم و شروع به ایراد سخن نمود و خود را با اختلاف اراء بالا اول معرفی کرد و حتی دلسوزی از اینکه بفکر شش نفر دیگر که با ایشان همفکر باشد و از کجای این شهر برای اباد کردنش باید شروع کند و فرمایشات بس سنگینی ایراد نمود و

حتی انقدر جلوتر رفت که بیشترین دغدغه اش حول بیکاری جوان ها و گردشگری سیر میکند

گاهی از ایجاد اشتغال و بنگاهای اقتصادی
گاهی از وضعیت اشتغال جوانان
گاهی از دعوت از کارافرینان در جذب تروریست ? (همان توریست یا گردش گرمنظورش بود?)
گاهی از به  بن بست دراوردن شهر سخن می راند
از شرق آورده و به غرب می برد و….

خلاصه از هر دری سخن گفت الی شهر و شهرداری و شورا و…

گفتم فلانی اینا که در حیطه اختیارات نماینده و گاها ریاست جمهوریه که
(با پوزش) : براشفت و با چنان اخمی گفت اقا اونا ….اند و بی عرضه اند
و ادامه داد که هر کسی وظیفشو بلد باشه میتونه و..

بنده که همچنان غرق در رویا پردازی کاندید محترم بودم سری به نشانه تائید بالا پایین کرده و گفتم بله البته شما هم جسارتش و هم شجاعت و هم عرضشو داری واقعا مردم نمیدونند به کی رای بدن

مبهوت در توهمات این بزرگوار همه چیز را فراموش کرده و پای منبرش داشتیم فیض میبردم که گوشی همراه مبارک زنگ خورد و حالتی که دست نازنینشان با پهلو زاویه ۹۰ درجه گرفته بود و باصدایی خشک و غروری غیر قابل وصف بعللللله ای گفت و بالحنی تمسخر امیز به اون ور خط گفت ولش کن نیازی به رای اونا نداریم و بجای خداحافظی و بسلامت “”بای”” نثارش نمود و رو به من فرمود خوب کجا بودیم ، گفتم در سراشیبی کلایه با دنده خلاص داشتید میرفتید،    (سرازیری تندی که در مسیر جاده دهدشت به روستای کلایه )

ناگهان جوری براشفت و گفت بیشتر نیروهای شهرداری رو باید اخراج کرد و دوباره نیرو گرفت  ( الحق و النصاف خوشم اومد اما منظور خاصه اش خود من بود)
گفتم اقا میتونید میتونید و حتما

خلاصه باخط و نشون کشیدنو  باهمان غرور و کلاه گشادی که  سرش گذاشته بودند صحن مجلس رو ترک نمود.
و منم استرس ایشون کلا دوشبه که بیخوابم کرده نه برای خودم بلکه برای کسانی که اینقد ساده شده اند جملگی
و بدون درک از شهر و شهرداری و شورا ثبت نام و کاندید شده و از طرفی ندانسته در دام این کلاه باف ها افتاده اند و

بیخبر از همه جاااا.?

انتهای پیام/یادداشت