پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/

ساعت حدود ۱۶ عصر روز ششم خرداد است؛ روزی که بخش زیادی از مردم روزه هستند و با وجودی که یک روز تعطیل است اما کمتر شاهد هجوم افراد به طبیعت و ریشه‌کن کردن بوته‌های گیاهی هستیم.

سالروز شهادت امام اول شیعیان هم مزید بر علت شد تا طبیعت بکر اطراف یاسوج، روزی آرام را سپری کند اما در همین روز آرام، یک حادثه تلخ و دردناک همه این آرامش را بر هم زد.

ارتفاعات آب نهر کاکان است و در این عصر بهاری، نمی‌شود از خنکای چشمه جوشان آب‌نهر با رایحه چویل و خنکای برف گذشت.

مسیر کاملا صعب‌العبور است و امکان تردد خودرو فقط تا نیمه‌های ارتفاعات وجود دارد؛ با وجود خلوتی طبیعت اما افراد محلی گفته‌اند که چندین زن و مرد برای چیدن بوته‌های “تره” و سیر وحشی راهی ارتفاعات شدند.

ساعتی از اطراق ما در کنار این چشمه زیبا نگذشته بود که همه این آرامش در منطقه آب نهر به یک عملیات استرس‌زای امداد و نجات تبدیل شد؛ امدادی که هیچ‌وفت نجاتی در آن نبود.

آمبولانس ۱۱۵ مرکز مدیریت حوادث دانشگاه علوم پزشکی یاسوج، وارد مسیر ناهموار و تمام کوهستانی آب‌نهر شده و معلوم است حادثه‌ای رخ داده است.

گویا دو جوان در نوک کوه زنی میانسال را دیدند که نفس بریده و روی زمین افتاده است؛ گوشی موبایل به سختی آنتن می‌دهد اما معلوم نیست چرا این دو جوان صحنه را ترک کردند و در پایین ارتفاعات و حضوری در پایگاه اورژانس ۱۱۵ حادثه را اطلاع دادند؟

همین موضوع باعث شد تا بچه‌های اورژانس ندانند که بیمار دقیقا کجای آب‌نهر است و عملیات امداد، ساعت‌ها به تأخیر بیفتد.

اطلاعات ناقص موجب شد تا تیم کوهستان هم عازم این عملیات نشود و دو تن از نیروهای عادی، به این عملیات بیایند؛ رسیدن به نوک کوه برای افراد آموزش دیده هم کار سختی است چه برسد به افراد عادی!

محمد امین نیکویی و اسلام سلیمانی از اورژانس ۱۱۵ کاکان در این عملیات حضور دارند؛ به هر کس می‌رسند نشانی می‌گیرند و اطلاع از محل حادثه اما هیچ خبری نیست و کسی دقیقا نمی‌داند چه شده است؟

تنها نشانه‌ای که بچه‌های امداد دارند، این است که مصدوم در نزدیکی یک صخره برفی افتاده است!

نیروهای اورژانس می‌توانستند برگردند اما روحیه ایثار و فداکاری مانع شد و آنها با وجودی که وظیفه اداری نداشتند، به دل کوه زدند؛ آدرس صخره برفی را از چوپانان و عشایر منطقه می‌گیرند و نفس زنان بعد از کیلومترها پیاده‌روی به صخره برف می‌رسند اما برف پیدا شد و خبری از زن حادثه دیده نیست.

همه همراهان و راه‌بلدها می‌گویند که آن دو جوان نیروهای اورژانس را “سرکار” گذاشتند و این موضوع واقعیت ندارد اما سلیمانی هرگز نپذیرفت و می‌گفت کسی که با شماره خودش به ۱۱۵ زنگ می‌زند و خودش را معرفی می‌کند، قطعا نمی‌تواند دروغ گفته باشد.

این مأمور وظیفه‌شناس اورژانس ۱۱۵ کاکان می‌گوید که اگر یک درصد هم احتمال داشته باشد فردی به کمک ما نیاز دارد باید ادامه دهیم.

حوالی این نقطه‌ای که آدرس داده شد، به دقت بررسی می‌شود اما باز هم خبری نیست؛ همه خسته شدند.

همراهان این عملیات، چندین کیلومتر دیگر همراه با وسایل سنگین، برانکاد و دستگاه احیا در شیب تند و صعب‌العبور بالا می‌روند تا اینکه سلیمانی به همکارش که  عقب‌تر از او کیف سنگین امداد را حمل می‌کرد، فریاد می‌زند که پیدایش کردم، خودت را برسان.

یکی از افراد محلی و من و دوستم که به طور تصادفی در این عملیات قرار گرفتیم، آقای سلیمانی را همراهی کردیم؛ محل حادثه بسیار با آن چیزی که در تماس با ۱۱۵ اطلاع داده شد، فاصله داشت و هر کس جای این دو امدادگر بود، برمی‌گشتند.

نفس سلیمانی کامل بریده بود و فقط انرژی و لذت “کمک” بود که او را سرپا نگه داشت؛ همکاران او هنوز نرسیده بودند و او با نفس بریده با تمام قدرت عملیات احیای قلب و تنفس مصنوعی را امیدوارانه انجام می‌داد.

نشانه‌ی امیدوارکننده‌ای نبود و برخی شاهدان می‌گفتند که این زن ساعت‌ها است که به کوه آمده است!

با این وجود و تشخیص خود آقای سلیمانی اما عملیات احیا و امداد با نهایت وظیفه‌شناسی بیش از ۵۰ دقیقه ادامه پیدا کرد؛ شاید فرجی شود.

دستگاه Cpr  هم پایان زندگی این مادر زحمت‌کش را ثبت کرد اما باز هم تلاش برای احیا و سایر اقدامات اورژانسی از سوی آقای نیکویی و سلیمانی، ادامه داشت.

شواهد علمی می‌گویند که این زن ساعت‌ها ست که نفس نمی‌کشد؛ سبد خالی از گیاهان کوهی او در آخرین دقایق غروب نیز این را ثابت می‌کند.

در حین عملیات احیا، تقاضای اورژانس هوایی می‌شود اما در جایی که انسان به زحمت می‌رود، قطعا امکان فرود بالگرد و حتی هلی‌برد به علت شیب تند و وجود صخره‌های بلند نیست.

تیم امداد وقتی از نجان جان این مادر ناامید می‌شوند، عملا از بالگرد می‌خواهند برای حمل جسد وارد این عملیات پرریسک نشود؛ بالگرد برخی تجهیزات مورد نیاز را به پایین پرتاب می‌کند و برمی‌گردد.

پایان زندگی این مادر نان‌آور خانواده، در ارتفاعات آب‌نهر رقم خورد و اکنون حمل جسد او، مرحله پایانی عملیات امروز اورژانس ۱۱۵ است؛ کاری که با حرمت اجساد در دین اسلام در آن ارتفاع صعب‌العبور، کار راحتی نبود.

آخرین تماس‌های، متوفی، بررسی می‌شوند و در نهایت خانواده این مادر، در جریان آنچه بر آن‌ها رفته است، قرار می‌گیرند؛ چند کودک ریز و درشت، باید سال‌ها بدون مادر سر بر بالین بگذراند.

بچه‌های امداد کوهستان هلال‌احمر به کمک می‌آیند و بسکت مخصوص حمل جسد را به محل حادثه می‌آورند و به کمک افراد محلی جسد بعد از کیلومترها کوهپیمایی به پایین آورده می‌شود؛ پلیس در صحنه حاضر می‌شود و اوضاع را زیر نظر دارد تا اگر مرگ این مادر ۴۴ ساله، جنبه جنایی داشته باشد، همه چیز را ثبت کنند.

جسد به بیمارستان و پزشک قانونی حمل می‌شود و سایر مراحل اداری و بررسی علت مرگ پیگیری می‌شود.

پایانی تلخ از یک عملیات آمیخته با روحیه فداکاری و وظیفه‌شناسی همه زحمات سپیدپوشان ۱۱۵ را تحت‌اشعاع قرار داد اما هیچ‌چیز از ارزش این بچه‌های گمنام و ناجی کم نمی‌شود.

کاش این مادر هرگز به آن ارتفاعات برای چیدن گیاهان کوهی نمی‌رفت هر چند این آرزو با وضعیت اقتصادی دردآور حاکم بر خانواده‌ها، برآوردنی نیست.

این مادر سیده، در روز شهادت مولایش، به او پیوست اما این حادثه درس‌های زیادی دارد.

جای آموزش‌های فرهنگی هم در باب بوته‌کنی گیاهان کمیاب کوهی و هم در باب آداب کوهنوردی و طبیعت‌گردی و مهمتر از این‌ها آموزش همگانی برای تسلط در کمک‌های اولیه و اصول احیای قلبی به شدت در استان کهگیلویه و بویراحمد خالی است.

انتهای پیام/بنام-ک