پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/

«حسین پناهی» را اگرچه نزدیکان او -ازجمله دخترش- شخصیتی بسیار ساده معرفی می‌کنند اما به همان میزان از نگاه بسیاری شخصیتی بسیار جالب، متفاوت و حتی عمیق و پیچیده داشت. البته شاید هم –دست‌کم در نگاه عام- حق با گروه دوم باشد.

حیسن پناهی

حسین پناهی

ازجمله خاطره‌ای که از حسین پناهی در برخی مراجع عمومی نقل می‌شود، ماجرای گفتگوی او با یک زن روستایی در دوران طلبگی‌اش بود که خود حکایت از همین متفاوت‌بودن دارد؛
می‌گویند یکی از زمینه‌هایی که این هنرمند پرآوازه، درس روحانیت و طلبگی را در سن ۱۹ سالگی رها کرد، ماجرای پرسش شرعی یک زن روستایی از او بود؛ گفته شده که وقتی حسین پناهی پس از چند سال تحصیل در حوزه، برای خدمت به مردم در کسوت روحانیت، به منطقه خود برگشته بود، زنی برای طرح یک مسئله نزد او آمد و پرسید که فضله‌ی موشی داخل روغن محلی‌اش -که حاصل چند ماه زحمت و تلاش‌ او بود- افتاده، آیا روغن نجس است؟ این طلبه جوان با آنکه می‌دانست این روغن مایع از لحاظ شرعی نجس شده است، ولی این را هم می‌دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج چند ماه خانواده‌اش را هم باید تأمین کند. ناگزیر در نهایت به آن زن گفت نجس نیست و با دور ریختن همان فضله و مقداری از اطراف آن، مابقی روغن حلال خواهد بود…
بر اساس برخی روایت‌ها، بعد از این اتفاق (یا اتفاقات) بود که حسین علی‌رغم فشارها و دلخوری‌های زیاد خانواده و اطرافیان‌اش نتوانست تحمل کند و تحصیل را در حوزه برای همیشه کنار گذاشت.

در هرحال، گفتگو کردن درباره این شخصیت دوست‌داشتنی، برای خبرنگار ما بسیار دشوار بود. اما تصمیم گرفتیم که کار آسان‌تر را در وهله اول، انجام دهیم و برای شروع برخی سؤالات متداول و عامیانه‌ را درباره او، با دختر بزرگ‌اش، «آنا پناهی» به گفتگو بنشینیم.

 

خانم پناهی! شاید سؤال سختی باشد اما از نگاه شما، «حسین پناهی» کیست؟

آنا پناهی

آنا پناهی

برای معرفی حسین پناهی استناد می‌کنم به نوشته‌ی خود ایشان که در یکی از مصاحبه‌هایش به بهترین نحو ممکن خودش را معرفی کرده:

«حسین پناهی موجود عجیب و غریبی نیست. یک روستازاده‌ی حیران است که گذر از تضادهای ناگزیر و ناخواسته، از او آدمی ساخته است که الاکلنگ وجودش در برخورد با مسائل به شکل اغراق‌آمیزی همیشه در نوسان فرازها و فرودهاست.

در بازی‌ها و نوشته‌ها و نقاشی‌ها شلخته‌ام.

همیشه بدون هیچ تلاشی، ذاتا مبهوت و مسحور همه‌ی چیزها بوده‌ام.

شنیدنی‌ها؛ دیدنی‌ها؛ گفتنی‌ها…

حرف‌های گفتنی چندان زیاد نیستند، و به بهترین نحو ممکن در طول تاریخ گفته شده‌اند و جذب تحلیل و تفسیر آن حرف‌ها از آدم‌های بزرگ از من موجودی ساخته بی‌رحمانه متضاد.

من همه‌جا خودم هستم؛ با علم به درک موقعیتی که در آن قرار دارم.

و با هوشیاری، دوری از هرگونه دروغی البته تا جایی‌که قدرت مقاوم دارم تا جایی‌که ظرفیت روح و روحیه‌ام اجازه دهد.»

ویژگی‌های بارز شخصیتی حسین پناهی را در چه چیزهایی می‌بینید؟

حسین پناهی صمیمی، مهربان و دوست‌داشتنی بود و مهمترین ویژگی  ایشان مهربانی و بخشندگی بود. حسین پناهی شاعر بی‌نیازی بود که بارها در عین نیاز خودش همان حداقل داشته‌هایش را با عشق به دیگران بخشیده.

فکر می‌کنید کدام ویزگی باعث شهرت و محبوبیت پدرتان شده؟

حسین پناهی از همان سال‌های اول فعالیت به‌عنوان هنرمندی خاص محبوب بوده و به تعبیر خودش اگر هم محبوبیتی داشته دلیلش را در صداقت در انتقال دریافت‌هایش می‌داند. معتقد بود اگر در وادی هنر کوچک نشوی ره به بزرگی نخواهی یافت. اینکه در نوشته‌ها و بازی‌ها سعی کنی همیشه برای خواننده‌ی اشعار و بیننده‌ی بازی‌هایت صداقت را حفظ کنی. با آنهایی که کلمات پریشان ذهن و دلشان را منسجم در یک نوشته از حسین پناهی می‌خواهند و می‌خوانند. اینکه پشت دوربین و جلوی دوربین یک حسین پناهی باشی.

بیشترین ارتباط پناهی در استان و یا کشور با چه قشری بوده؟

خوب چون او هنرش و شعرش و بازی‌اش را برای مردم می‌دانست، بیشترین ارتباط را با عامه‌ی مردم داشت.

و بالاخره مرگ او. اظهارات متفاوتی درباه مرگ این شخصیت بزرگ منتشر شد. روایت شما به‌عنوان دختر او چیست؟

حسین پناهی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ به علت ایست قلبی از دنیا رفت. هر دلیل دیگری غیر از این عنوان شد چیزی جز توهمات و غرض‌ورزی شخصی نبوده.

احتمالاً همین شایعات در مورد مرگ پدرتان شما را خیلی دلخور کرده. درست است؟

بله. شایعاتی که راجع به مرگ پدرم بود واقعاً ما را آزار داد. البته جالب اینجا بود که این شایعات یکی دو سال بعد از مرگ پدرم درست شد. که چیزی جز حماقت، غرض‌ورزی و توهمات آن آدم نبوده است!

کدام حقیقت از زندگی پدرتان فکر می کنید به زندگی او لطمه زده؟

پدرم انسانی صاف، صادق و زلال بود و همیشه با دیگران با این صفات برخورد می‌کرد و فکر می‌کرد که دیگران هم مثل خودش فکر می‌کنند و با او همین میزان صداقت را در رفتار دارند ولی در واقع اینگونه نمی‌شد و از لحاظ احساسی لطمه می‌خورد.

نظر اطرافیان جامعه هنری، اهالی قلم و اقشار دیگر درباره مرحوم پناهی چه بود؟

آنا پناهی

آنا پناهی

به‌هرحال هر گروه با استناد به درک و دریافت‌هایشان می‌توانند نظرات وحتی قضاوت‌های مخصوص به خود را داشته باشند. حسین پناهی هنرمند ساده‌ای است که پیچیده‌گی‌های کلامی و ذهنی ندارد و می‌تواند برای همه جالب و مورد توجه باشد که همین‌طور هم بوده. نظر عامه‌ی مردم برای پدرم خیلی مهم و قابل احترام بوده چون اعتقاد ایشان این بوده که هنر تحت هر عنوانی برای مردم است؛

به عنوان مثال در خاطره‌ای می‌گوید که روزی در خیابان خلوتی پیاده می‌رفتم.آدم میانسالی با پیکانی درب و داغون رد شد و بعد برگشت و با دیدن من، احوالپرسی و روبوسی کرد و گفت: من به شما برای دزدان مادربزرگ جایزه‌ی اسکار می‌دهم! حالا اسکار او چه باشد، هرچه باشد من آن اسکار را دوست دارم. به خانه برده‌ام و همیشه به این اسکار افتخار می‌کنم.

شخصیت رفتاری حسین پناهی، در قالب برخی شرایط متفاوت همیشه برای مردم جالب بوده و البته با بازخوردهای متفاوتی همراه می‌شده. نظر شما چیست؟

حسین پناهی هنرمندی است که خیلی ساده و شاعرانه زندگی کرد .خیلی ساده به دنیا آمد، خیلی ساده زندگی کرد و خیلی ساده از دنیا رفت. در شخصیت او نباید دنبال معیارهای هنری خاص بود. به تعبیری شاعری بود که این شاعرانگی در ذره ذره‌ی جانش نفوذ داشت. شعرهایش مثل زندگی و زندگی‌اش عین هنرش بود. اگر هم تفاوتی در نوشته‌ها و یا بازی‌ها و یا رفتارهایش احساس می‌شد به خاطر نوع نگاه و ذهنیت متفاوت او بود. حسین پناهی برخلاف خیلی‌ها که شاید حتی در یک شبانه‌روز بارهای بار نقاب عوض می‌کنند همیشه سعی می‌کرد که خودش باشد و هیچوقت نشده که در هیچ شرایطی رفتاری را از او ببینیم که  خلاف تصویری باشد که از حسین پناهی در ذهنم داشتم. برخلاف ما که طبق سلیقه‌ی دیگران زندگی می‌کنیم او کسی بودکه آن‌طور که خودش دوست داشت زندگی کرد هرچند که شاید در تقابل میان زندگی و سلیقه‌ی دیگران و حسین پناهی بودن رنج‌های زیادی را متحمل شد.

در واقع بین حسین پناهی و شعرهایش و بین احساسی که از زندگی داشت نمی‌توان تمایزی قائل شد.

جایگاه حسین پناهی را در حال حاضر چطور می‌بینید؟

من فکر می‌کنم ما تا قبل از مرگ حسین پناهی او را بیشتر به عنوان یک بازیگر می‌شناختیم تا یک شاعر.و این بُعد شاعرانگی بعد از مرگ ایشان بیشتر نمود پیدا کرد که این هم طبیعتاً به خاطر این بوده که هفت دفتر اصلی شعر و سه آلبوم ایشان بعد از مرگ منتشر شد. حسین پناهی شاعری ساخته شده نبود که در گذر زمان در نوسانات و فرازها و فرودها تغییر کند. او شاعری خودساخته است و همیشه از جایگاه خوبی در میان مردم برخوردار بوده.

بیش از ۱۲سال از آن هفدهم مرداد غم‌انگیز (که خبر فوت حسین پناهی پس از سه روز منتشر شد) گذشته و به زعم ما هرگز آن احترامی که شایسته شخصیت پناهی بود، ادا نشد. نظر شما چیست؟

واقعیت این است که با توجه به شناختی که من از پدرم دارم و داشتم، هیچ چیز به اندازه‌ی این که او شعرهایش خوانده شوند برایش ارزش نداشته و خوشبختانه امروزه حسین پناهی در این زمینه در اوج خودش است. من خودم به شخصه معتقد به این نیستم که پاسداشت هنر هنرمندی باید در  قالب برنامه‌ای از پیش تعیین‌شده باشد. همین که می‌بینم امروزه شعرهای حسین پناهی چقدر خواهان دارد و چقدر مورد توجه همه و خصوصا جوان‌ها قرار گرفته کافی است.

برخورد صدا و سیما  را که به‌هرحال پدر شما برای آن زحمت زیادی کشیده، در این زمینه چطور ارزیابی می‌کنید؟

به نظر من صداوسیمای ملی (صد البته که نه شبکه‌ی استانی!) برای زنده نگه‌داشتن یاد و نام حسین پناهی در حد خودش خوب عمل کرده.

از مسئولین استان چه توقعی دارید؟

ما از مسئولین استان به‌عنوان خانواده‌ی حسین پناهی هیچ توقع شخصی نداشته و نداریم. ولی این توقع را داریم که حداقل در پاسداشت هنرمندان تلاشی کنند. حداقل برای آن دسته از هنرمندانی که در قید حیات هستند وگرنه آنهایی که نیستند خواه یا ناخواه به واسطه‌ی دوستدارانشان جایگاه و منزلت خودشان را پیدا می‌کنند.

 

آنا پناهی در کنار همسر خود و کی‌عطا طاهری

آنا پناهی در کنار همسر خود و کی‌عطا طاهری

اگر اجازه بفرمایید -کمی در حاشیه- بعضی از پرسش‌های معمول دوستداران مرحوم پناهی را کوتاه- با شما در میان بگذاریم. از اینکه دختر حسین پناهی هستید، چه احساسی دارید؟

بهترین احساس دنیا را. چون احساسم این است که در زمان حیات پدرم به بهترین و قشنگ‌ترین نحو ممکن با هم بودیم.

فرزند حسین پناهی بودن چقدر روی شخصیت و زندگی خصوصی شما تاثیر گذاشته؟

خیلی زیاد… نمی‌توانم حد مشخصی تعیین کنم.

شما خودتان را اهل لنده می‌دانید یا سوق؟! تمایل پدرتان بیشتر به کدام یک از این دو بود؟

من طبیعتاً این را از پدرم یاد گرفتم که بگویم اهل استان کهگیلویه و بویراحمد هستم. همانطور که او هیچ‌وقت حتی نگفت شهرستان کهگیلویه و یا شهرستان بویر احمد. او همیشه می‌گفت استان گهگیلویه و بویراحمد.

در مورد سوق یا لنده هم فرقی نمی‌کند. البته اگر تعلق خاطر بیشتری را نسبت به سوق داریم به خاطر وجود آرامگاه پدرم در آن شهر است. لنده هم شهری بود که حتی با اصرارهای زیادی که به پدرم می‌شد تا سوق را برای زندگی خانواده برگزیند و لی او لنده را انتخاب کرد و آنجا را هم بسیار دوست می‌داشت…

لازم به یادآوری است که نسخه اصلی این گفتگو در تاریخ ۱۴ مرداد ۹۵ منتشر شده است.
بخش‌های دیگر این گفتگو در آینده منتشر خواهد شد.

============
گفتگو از سجاد بنام
===========

انتهای پیام/ ریواس جنوب