پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/

در گرگ و میش هوای بهار شیراز، مردی با وسواس، خیابان‌ها را می‌روبد، صدای جارویش، جادویی است که ملال از تن شهر می‌برد تا شهروندان روزی جدید را با طراوت آغاز کنند.

خورشید خانم آخرین خمیازه‌هایش را پشت رشته کوه بمو می‌جود و نم نمک، شعاع زرد و مطبوعش را بر گستره شهر راز به نازی نوازشگرانه، ارزانی می‌دارد و ما زیر درختان تازه به برگ نشسته میهمان گفت و گویی صمیمی با یکی از مردان نارنجی‌پوش شیراز می‌شویم. مردی که هر روز، رویاهایش را همراه با بیدار شدن خورشید خانم، بین عکس‌های چسبیده به پیشانی و دیواره‌های سینماهای شهر، جست‌وجو می‌کند.

او در تاریک و روشن روزهایش، با تکیه بر جارو، چشم به چشم بازیگران عکس شده بر دیوارها می‌دوزد و از میان نگاه‌ها می‌رود تا روی پرده نقره‌ای سینمایی که بازیگرانِ ناب، مرام و معرفت را در رفتار و با صداهای آشنایشان بروز می‌دهند.

اما “راه‌خدا رجایی” تا پایان کار روزانه هنوز چند کوچه و گذر فاصله دارد و باید شهر را برای آمد و شد مردم، از پلشتی‌ها بروبد و پاکیزه سازد.

رفتگر کوچه های شیراز

راه‌خدا رجایی- پاکبان شیرازی

او اخلاق را انگار از همین روراستی سینما آموخته و رفته است به دنبال نان حلال و این روزها، روزگارش را با بو کشیدن عطر شکوفه‌های سفید نارنج و مرور رویاهایش، سر می‌کند و دل‌خوش دارد که شغلش شریف و نانش حلال است.

مرد نارنجی‌پوش داستان ما پیش از گفت‌وگو، پی در پی صدای گویندگان فارسی بازیگران خارجی را برایمان تقلید می‌کند، از مخمل لحن “آلن دلون” تا رندی و شوخ طبعی صدای “جان وین”.

رجایی با اینکه ستاره حلبی و ششلول و اسب وفادار ندارد، اما هر روز با آلودگی دوئل می‌کند و در این نبرد، بیش از ۱۵ سال است که پیروز می‌شود.

گفت‌وگو با مردی که از کودکی به اتفاقات سینمایی روزگار خود خیره شده اما شغل پاکبانی را با رضایت کامل انتخاب کرده است، لذت تماشای یک فیلم تمام عیار را دارد، شما هم می‌توانید در این لذت سهیم باشد به شرطی که پوست تخمه‌هایتان را روی زمین نریزید!

چه اتفاقی موجب شد یک عشق فیلم، نارنجی پوش شود؟

از بچگی به فیلم و سینما علاقه داشتم از طرفی زحمات رفتگران هم برایم قابل توجه بود. البته آن روزها فکر می‌کردم به دلیل نیاز مالی است که بعضی افراد این شغل را انتخاب می‌کنند اما بعدتر متوجه شدم پاکبانی یکی از شریف‌ترین شغل‌های روی زمین است و خدمت رسانی صحیح به شهروندان مهمترین انگیزه‌ام شد.

پس تکلیف وسوسه بازیگری و شهرت چه می‌شود؟

حالا که برنامه‌ای برای بازیگری و سینما ندارم یکجوری خودم را تخلیه می‌کنم، مثلا با لباس عروسک برای بچه‌ها نمایش اجرا می‌کنم و در این قالب به آنها یاد می‌دهم که تفکیک زباله تا چه اندازه‌ای اهمیت دارد.

می‌توانی خودت را تصور کنی که روی صحنه از یک ستاره سینما جایزه می‌گیری؟

این حس برای من وقتی تداعی می‌شود که یک شهروند با معرفت، استکان چای به دستم می‌دهد یا دعای خیری که در زندگی‌ام روا می‌شود؛ ارزش معنوی اینها برایم بسیار زیاد است و قدرش را می‌دانم. البته بعضی اتفاقاتی که برای پاکبان‌ها می‌افتد از غم انگیزترین فیلم‌ها هم گریه‌دارتر است. بارها پیش آمده که ماشین‌ها با سرعت زیاد به رفتگران زده‌اند و آنها را از بین برده‌اند یا چند وقت پیش یکی از همکاران که دستکش هم داشته مشغول جمع کردن زباله بوده که سوزن سرنگ یک معتاد مبتلا به ایدز در دستش فرو رفت…

برای پاکبانان وضعیت ایمنی و امنیت چطور است؟

وضعت ایمنی خیلی بهتر شده؛ دستکش، ماسک، اورکت، بادگیر، کفش ایمنی و…. به ما می‌دهند. قبلا باید پاکبان خطر تصادف را به جان می‌خرید و وسط خیابان را نظافت می‌کرد اما حالا شهرداری همه شرکت‌های پیمانکار را ملزم کرده که از ماشین جارو استفاده کنند. گاهی اوقات هم خلافکارها امنیت ما را به خطر می‌اندازند. تا به حال ۲ بار گوشی تلفن همراه مرا دزدیده‌اند.

اعضای خانواده از شغل شما رضایت دارند؟

از ازدواج من زمان زیادی نگذشته بود که این شغل را انتخاب کردم، همسرم و خانواده‌اش مخالفتی نکردند و فقط برایشان حلال بودن نان مهم بود. در بین اقوام همسرم، چند مرد دیگر حرفه پاکبانی را انتخاب کرده‌اند اما خانواده پدری به شدت سعی داشتند منصرفم کنند. حتی آنها گفتند که به تو پول می‌دهیم اما شغل دیگری را انتخاب کن، مدتی هم به اصرار آنها این شغل را رها کردم اما وقتی دوباره با جارو، خودم را توی خیابان سرو دیدم، زمین را بوسیدم. ۲ پسر ۷ و ۱۶ ساله به نام‌های حسین و حسن دارم که حتی در برنامه‌های آموزشی شرکت می‌کنند و برایشان اهمیتی ندارد که وظیفه من پاکبانی است، خودشان هم نظافت را با دقت رعایت می‌کنند.

فرصت می‌کنی به درس بچه‌ها هم رسیدگی کنی؟

چون از کتاب‌هایشان سر در نمی‌آورم فقط چشم غره می‌روم و حساب کار را به دست آنها می‌دهم، خوشبختانه آنها هم چشم سفیدی نمی‌کنند. سعی کرده‌ام در عین خشن بودن با آنها رفیق و همراه باشم.

به نظرت سخت‌ترین قسمت شغل پاکبانی کدام است؟

اینکه ساعت ۳ صبح با رختخواب گرم خداحافظی کنم، برای من هنوز هم سخت است. ما از ساعت ۴ صبح تا ۱۲ ظهر مشغول به کار هستیم، البته در این فصل از سال ۲ روز در میان از ساعت ۲ تا ۵ بعد از ظهر هم اضافه کاری اجباری داریم.

برخورد نسل جدید با شما چطور است؟

بیشتر آنها احترام ما را نگه نمی‌دارند و گاهی با تمسخر، فحاشی هم می‌کنند، به ما می‌گویند آشغالی.

چه روزهایی سرتان حسابی شلوغ می‌شود؟

روزهایی مثل تاسوعا و عاشورا که مردم ظروف یکبار مصرف را در خیابان‌ها می‌ریزند و یا در روزهای عید نوروز.

در ساعات بیکاری سرگرمی خاصی داری؟

فقط فیلم، به دلیل اینکه از ماهواره بدم می‌آید مشتری ثابت فیلم‌های تلویزیون ایران هستم.
فیلم نارنجی پوش برایم بسیار ارزشمند است، جمشید مشایخی را دوست دارم که تا به حال چند بار نقش پاکبان را بازی کرده اما به هنر و رفتار جمشید هاشم پور عشق عجیب و غریبی دارم. دوست داشتم اگر بازیگر می شدم مثل او بر پرده سینما می درخشیدم. برنامه خندوانه را هم خیلی دوست داشتم و بعد از دیدن آن از انرژی لبریز می‌شدم.

در پاکبانی به خودت چه نمره‌ای می‌دهی؟

من همه سعی خودم را می‌کنم که محدوده‌ام از همه جای شهر تمیز تر باشد اما جالب است بدانید که یکی از همکاران گاهی در ساعات استراحت هم به محل کار خود می‌رود و کوچه‌هایش را تمیز می‌کند.

تا به حال در بین زباله‌ها به پول و یا چیز ارزشمند دیگری برخورد کرده‌ای؟

یک بار کیسه‌ای پیدا کردم که در آن چند دسته چک، گواهینامه بین‌المللی، گذرنامه، سند ملکی، مُهر و …. بود. آنها را تحویل دادم اما پای من هم در دعوای خانوادگی آنها وسط کشیده شد و سر از کلانتری درآوردیم و خلاصه به جای مژدگانی دردسر نصیبم شد.

دریافت ماهیانه و عیدی قانونی است؟

به هیچ وجه، چون ما در ازای حقوقی که دریافت می‌کنیم به شهروندان خدمات ارائه می‌دهیم، اگر هم کسی در حق ما لطفی کرد می‌پذیریم و تشکر می‌کنیم.

از شهروندان چه درخواستی داری؟

موضوع تفکیک زباله را جدی بگیرند، زباله را به موقع بیرون بگذارند، نظافت کوچه را رعایت کنند و زباله را از ماشین پرت نکنند، یادمان باشد که برای برداشتن کوچک‌ترین زباله قامت یک مرد خم می‌شود.

گفت‌وگو از امیر عفاف، خبرنگار ایسنای فارس

انتهای پیام/س