برخورد با گفتگوی تمدنها! ۳۰ ام شهریور مناسبتی که از تقویم حذف شد/بقلم حسن بنام
پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/
ریواس جنوب/حسن بنام-اندیشه زایده فرهنگ و تمدن است و صیقل دهنده حقیقت هستی و تمدنها همواره نیازمند بازبینی جهت و مقصد خود هستند، این عمل جز با مبادله اندیشه میان تمدن ها و فرهنگ ها صورت نمی گیرد، در ان بین گفت گو به بشر این امکان را میدهد در برابر جهانی شدن و دهکده جهانی تنها ناظر و بیننده نباشند و ایفای نقش کنند، اندیشمندان دو یا چند جامعه با مذاکرات علمی و فرهنگی، می گویند و می شنوند و پاسخ منطقی، عرضه می کنند.
« مفتخرم از کشوری حرف میزنم که ندای گفتوگوی تمدنها از این سرزمین بهپاخاست»، این سخنی است که حسن روحانی رئیس جمهور کشورمان ۱۸ سال پس از آن که در سال ۷۷ صدای رئیس جمهور اسبق ایران در صحن مجمع عمومی سازمان ملل متحد طنین انداز شد به زبان می آورد.تا بحث گوفتگوی تمدنها در ظاهر فروکش کرده باشد و در اندیشه ها و نظریه ها همچنان گفتگوی تمدنها بدرخشد.
«به نام جمهوری اسلامی ایران پیشنهاد می کنم که به عنوان اولین گام سال ۲۰۰۱ از سوی سازمان ملل متحد سال گفتگوی تمدنها نامیده شود با این امید که با این گفت و گو نخستین گامهای ضروری برای تحقق آزادی و عدالت جهانی برداشته شود. از والاترین دستاوردهای این قرن پذیرش ضرورت و اهمیت گفت و گو و جلوگیری از کاربرد زور و تقویت مبانی آزادی و عدالت و حقوق انسانی است».
این بخشی از سخنرانی رئیس جمهوری اسلامی ایران در پنجاه و سومین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد است که گفت گوی تمدنها را بر سر زبانها انداخت و توجه ها واکنش ها و عکس العمل های جهانی را به خود جلب کرد.
ایدۀ ای جذاب و خبرساز که در دهۀ اخیر به حاشیۀ افکار عمومی جامعۀ ایران رانده شده است. روی کار آمدن دولت احمدینژاد در ایران و سپس ظهور داعش در جهان اسلام، بسیاری را از امکان تحقق گفتوگوی تمدنها، لااقل بین دو تمدن اسلامی و غربی، ناامید کرده بود. اما تغییر دولت در ایران و حصول توافق هستهای بین ایران و غرب تا حد زیادی امیدواری به گفتوگوی تمدن اسلامی و تمدن غربی را احیا کرده است.
بعد از پایان دوران جنگ سرد و در واقع فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تحولات بلوک شرق قدرتهای بین المللی آرایش نوینی یافتند. تبیین این شرایط تازه جهانی و مناسبات بین المللی در جهان آینده بستر مناسبی برای نظریه پردازان سیاسی بود تا به تفسیر و تحلیل وقایع و سرانجام آنها بنشینند، روابط بین المللی دراین نظم نوین بین المللی بر پایه روابط میان تمدنها و عمدتا مبتنی بر دین تعیین می شد.
نظریه پردازان مختلف در این سالها سعی داشتند روابط و آینده جهان را بر اساس تمدنها تحلیل و بررسی کنند در این میان ساموئل هانتیگتون طی مقاله ای جنجال برانگیز تحت عنوان «برخورد تمدنها» به تبیین مناسبات بین المللی در جهان آینده پرداخت که واکنش های بسیاری را در سر تا سر جهان برانگیخت.
هانتیگتون در آن مقاله ادعا می نماید: «سیاست جهانی اینک وارد مرحله جدیدی شده است. فرضیه من این است که اصولا نقطه اصلی برخورد در این جهان نو، نه رنگ ایدئولوژیکی دارد و نه بوی اقتصادی. شکافهای عمیق میان افراد و به اصطلاح نقطه جوش برخوردها دارای ماهیت فرهنگی خواهد بود، پس دولت – ملتها نیرومندترین بازیگران در عرصه جهان باقی خواهند ماند، لیکن درگیریهای اصلی در صحنه سیاست جهانی میان ملتها و گروههایی با تمدنهای مختلف روی خواهد داد، وی معتقد بود که زودرس ترین و حساس ترین بر خورد بین تمدنها بین تمدن غرب و تمدن کنفوسیوسی – اسلامی خواهد بود.
برخی تحلیلگران پایان جنک سرد را ختم مناقشات ایدئولوژیک دانستند؛ ولی «ساموئل هانتینگتون» آن را سرآغاز دوران جدید برخورد تمدنها مطرح کرد. سرانجام با پیشنهاد سید محمّد خاتمی رئیس جمهور وقت جمهوری اسلامی ایران به سازمان ملل متحد و طرح نظریه گفتگوی تمدنها نظریه برخورد تمدنها رو به افول گذاشت.
گفت و گوی تمدنها پیش از این نیز مورد توجه اندیشمندان بوده است اما نظریه های این اندیشمندان نتوانست تأثیر خاصی در روابط بین المللی ایجاد کند تا اینکه این موضوع از سوی رئیس جمهور ایران در سازمان ملل متحد مطرح شد و مورد استقبال همگان قرار گرفت و آنچه ایده گفت و گوی تمدنها را اهمیت بخشیده، مطرح شدن به عنوان یک نظریه سیاسی و مورد حمایت قرار گرفتن آن از سوی سازمان ملل متحد و قریب به اتفاق دولتهای جهان بود.
پیشنهادی که از همان آغاز با استقبال برخی از شخصیتهای سیاسی و علمی جهان روبرو شد و از آن به عنوان ابتکاری شجاعانه یاد کردند.
با تصویب این پیشنهاد، ضمن اینکه تمامی کشورهای عضو سازمان ملل و نیز یونسکو موظف شده اند که به مقوله گفت و گوی تمدنها بذل توجه نمایند. انتظار جهانیان از ایران به عنوان مهد یکی از بزرگترین تمدنهای بشری و کشوری که رئیس جمهور آن طراح پینشهاد فوق بوده
اند این بود که بیشتر و بهتر از دیگران به بحث و گفتگوی تمدنها بپردازد.
طرحی که در داخل ایران نیز ابتدا مورد توجه و حمایت مؤکد رهبری قرار گرفت و ایشان در این باره اظهار نموده اند: «این ملت (ملت مسلمان ایران) امروز نماینده یک تمدن بسیار عمیق و عظیم به نام تمدن اسلامی است که هم در تاریخ پایگاه بسیار والایی دارد و هم به لحاظ قوانین، جهان بینی فلسفه، بسیار قوی و نیز فرهنگ ریشه دار و گسترده از استحکامی بی نظیر برخوردار است بنا بر این ملت ایران می تواند به عنوان نماینده این تمدن با تمدن های دیگر گفت و گو کند. گفت و گوی تمدن ها به معنای گفت و گو با ماموران اطلاعاتی و دولت ها نیست بلکه باید با کسانی که اهل فرهنگ و تمدن هستند انجام شود».
برای پیگیری مجدانه این طرح و تحقق آن سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در آن روزهای اقدام به برگزاری همایش بین المللی در تهران نمود و همزمان با شروع کار همایش، رئیس جمهور دستور تاسیس مرکز مطالعات بین المللی گفتگوی تمدنها را صادر نمود این مرکز تا اوایل سال ۸۴ زیرمجموعه وزارت خارجه بود ولی پس از آن به زیرمجموعهای از سازمان فرهنگ و ارتباطات تبدیل شد. در دیماه ۱۳۸۴ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، دو دفتر ادیان و مرکز گفتوگوی تمدنها را با نام جدید «مرکز گفتوگوی ادیان و تمدنها» ادغام کرد، این مرکز سرانجام در دیماه ۱۳۸۶ طی حکمی از سوی محمود احمدینژاد، رئیس جمهور وقت ایران، با همه امکانات و نیروی انسانی در «مرکز ملی مطالعات جهانی شدن» ادغام شد و زیر نظر رئیس جمهور و به ریاست اسفندیار رحیم مشایی قرار گرفت ادغامی که در واقع پایان کار مرکز مطالعات بین المللی گفتگوی تمدنها بود.
در تقویم نیز روز ۳۰ شهریور «روز گفتگوی تمدنها» نامگذاری شده بود که در سال ۱۳۸۹ به دلیل آنچه که «منقضی شدن زمان این مناسبت و نداشتن متولی خاص» خوانده شد از تقویم حذف شد.
گفت و گوی تمدنها به تازگی در فرهنگ سیاسی نمود نیافته بلکه قدمتی طولانی دارد. مصلحین واقعی که سودایی جز تعالی بشریت و برقراری صلح و عدالت جهانی در دل ندارند همواره کوشیده اند از آرمانهای بلند انسانی و ارزشهای معنوی جانبداری نمایند، و نگران فدا شدن آرمانهای انسانی در پای بازیهای قدرت، قدرت مداران هستند.
طرح گفت کوی تمدنها با اهداف و چشم انداز های دراز مدتی بدین گونه مطرح شد که« گفتوگوی تمدنها، سیاسی نیست؛ ولی در زمانهای که دیوار سیاست همه زندگی بشر را احاطه کرده است و متأسفانه سیاست روزگار ما سیاست جنگ است نمیشود از سیاست نگفت و پیوند گفتوگو با سیاست از این جهت است که ما را به تأمل در سیاست فرا میخواند.
در دوره ای از تاریخ که در آن روابط میان انسان ها روز به روز پیچیده تر و نزدیک تر می شود و سرنوشت کشورها و ملت ها پیوستگی بیشتری به هم پیدا می کند، در چنین زمانی گفت و گوی تمدن ها مبتواند سرمشق و امیدی باشد برای زندگی انسانها و جهانی که در حالی که پدیده نفرت انگیز تروریسم ، صورت وحشتناکی به خود گرفته ، از زور و شقاوت و تبعیض و ستیز و ناامنی به تنگ آمده اند و در عمق وجدان خود طالب صلح و همزیستی و عدالت است.
هر چند طرح گفت و گوی تمدن ها متأسفانه در فضای سرشار از نفرت و تهدید ناشنیده ماند، ولی آنچه در دهه نخست قرن بیست و یکم در حال رخ دادن است و شرایط حاکم بر جهان امروز نیز بیش از پیش ما را به ضرورت گفت و گو میان تمدن ها و فرهنگ ها به عنوان انسانی ترین راه رهایی از بحران رهنمون می میکند.
نمایندگان فرهنگ ها و تمدن ها ،سیاستمداران نیستند، بلکه فیلسوفان، عالمان، هنرمندان و فرهیختگانی هستند که فرهنگ و تمدن را نمایندگی می کنند، زبان مشترک پیدا می کنند و با زبان مشترک، فکر مشترک شکل می گیرد و با فکر مشترک، رویکرد مشترک در مقابل جهان و حوادث جهانی به وجود می آید. از این رو حاصل گفت و گو در نهایت همدلی و همزبانی است.
امروز چه بخواهیم و چه نخواهیم جهانیان از همیشه بیشتر به هم وابسته اند و تئوری گفتگوی تمدنها زمانی محقق می شود که جامعه جهانی بپذیرد که انسان معاصر با بحرانهای مشترک و مشکلات واحد روبروست و خطوط گسل برخلاف آنچه هانتیگتون به تصویر می کشد نه میان مذاهب و تمدنها بلکه میان عدالت و ظلم، اعتدال و افراطیگری، آزادی و بردگی و بین مسالمت و خشونت می باشد. چنین نگرشی نسبت به دنیا و هستی کمک شایانی در تحقق این ایده می کند».
برای تحقق گفت گوی تمدنها تنها ارایه یک نظر و طرح کافی نبود بلکه نیاز به یک سری پیش شرطها و مقدمات داشت از جمله رفتن به سمت نهادینه شدن فرهنگ تعامل و گفتگو در درون تمدن ها که بدون تحمل عقاید و آراء دیگران امکان پذیر نمی باشد چرا که تا زمانی که یک ملت یاد نگرفته باشند که با گفتگو مسائل خود را در صحنه داخلی حل کنند، طبیعتا در صحنه خارجی نیز با مشکل روبرو هستند.
طرح گفتگوی تمدنها ابتدا در حد یک نظر باقی نماند و تحت ع