زندگی پر از درد خانواده ی اهل قلعه ریسی؛ دلم برای مادرم تنگ شده است/ شب های زیادی تا صبح گرسنه ایم
پایگاه خبری-تحلیلی ریواس جنوب (rivasjonoob.ir)/
وضعیت زندگی خانواده بیبضاعت چاروسایی نشان میدهد جز فقر و محرومیت کسی سراغشان را نگرفته است.
شنیدن دغدغه ها و شرایط جوان ۲۰ ساله ی قلعه ریسی دل هر انسانی را به درد می آورد.
جوانی که خوش قلبی و صادق بودن او درعین سادگی از نگاه همه مردم شهر ویژگی های بارز او است.
گرچه خود می گوید من به جز کارهای که نیاز به اجرای فیزیکی باشد کاری از عهدم بر نمی آید اما به گواه همه ی شهروندان اگر کاری ار دستش بر بیاید برای هیچ کس کوتاهی نمی کند، چون سختی های زندگی او را به این تفکر واداشت که می گوید من خودم را می بینم و میدانم که شاید دیگران هم نیاز به کمک داشته باشند.
به گزارش ریواس جنوب؛ شاید کمتر کسی باشد در شهر قلعه رئیسی و روستاهای اطراف که البرز و خان بابا را نشناسد،دو فردی که مراوده های صمیمی و صادقانه ی آنها با مردم زبانزد و مصداق رفتارهای مهربانانه است اما شرایط زندگی آنها طوری رقم خورد که آنچه برایشان اتفاق افتاد خوش آیند آنها نبود اما همچنان امیدوارانه به آینده نگاه می کنند.
البرز ۵۵ ساله که سرپرست خانواده است؛سالها پیش از همسرش جدا میشود و دو فرزند به نامهای خان بابا و علیبابا به جا گذاشت؛ زندگی یک مرد با دو فرزند پسر بدون دختر و همسر، شبهای متمادی است که آرزوی یک شام در حد متوسط را دارند.
خان باباجوان ۲۰ ساله ای است که آرزوهای زیادی دارد اما آرزوی بزرگش زندگی با مادر و درد دل با مادر است، آرزویی که شاید هیچ گاه تا آخر عمر به آن نرسد و این دلتنگی مادرش را که همیشه از آن رنج می برد را تا ابد با خود داشته باشد.
زندگی البرز و فرزندش در یک منزل مسکونی با بدترین وضعیت و کمترین امکانات است که تنها می توان نام آن را روزگذارنی برای یک خانواده دو نفره دانست.
منزلی که در آن البرز و خان بابا زندگی میکنند تنها شامل سه پتو و دو بالش و یخچالی با قدمت ۴۰ سال است؛ یخچالی که وظیفه دیگر آن حمل بار کابینت در منزل است.
وقتی شرمندگی خان بابا را در چشمهایش مشاهده کردیم که نمیتواند به دلیل فقر و تنگ دستی به مهمانانش که برای گرفتن گزارش به منزلش رفتند تعارف کند، روی دیگری از این دنیای متفاوت را حس کردیم.
از خان بابا در خصوص وضعیت کاری و شغلش سوال کردم که میگوید صبح زود بعد از نماز صبح در شهر سیمان تخلیه میکنم و سر ظهر با پول آن نهار خود و پدر را تدارک میبینم.
خان بابا در خصوص مشکلات منزل میگوید: نبود مادر را در منزل بیش از پیش درک میکنم و چه بسیار شبها که سر گرسنه بر بالین گذاشتیم.
وقتی خان بابا از پدرش حرف میزد بغض گلویش را گرفت و گفت وقتی عصر به خانه برمیگردم پدرم گریه می کند و احساس میکنم در مقابل من شرمنده است.
از او سوال کردیم که امروز چه نیازی دارید که بتوانید زندگی را بهتر بگذرانید که در جواب با بغض میگوید کسی که نهارش همیشه تخممرغ و شامش را به هزاران بدبختی تهیه میکند چه آرزویی میتواند داشته باشد ؛کسی که آرزوی آبگرمکن و تلویزیون را دارد چه امیدی برای آرزوهای بعدی می تواند داشته باشد؟
خان بابا که این روزها بیش از هر زمان دیگری احساس تنهایی و خستگی می کند میگوید که هیچ مسولی در بخش و یا شهرستان جویای احوال او نبوده است و اگر هم سراغ او را کسی از مسولان گرفته فقط در حد شوخی های چند لحظه ای بوده است.
او می گوید نمیدانم چرا تحت پوشش هیچ نهاد حمایتی قرار نمی گیرم.
خان بابا می گوید پدرم تحت پوشش کمیته امداد است اما خودم نیستم و حتی بهزیستی هم توجهی به من نکرد و فقط می بینم که می گویند شرایط مددجویی بهزیستی را ندارم.
خان بابا که استعداد فوق العاده ای در برخی از زمینه ها از جمله به خاطر سپردن پلاک تمام خودروهایی که فقط یک بار نگاهی به آنها بیندازد را دارد با کلی ناراحتی می گوید که از ادامه درس خواندم به دلیل شرایط سخت خود منصرف شده است.
حالا خان بابا با تمام این تلخی ها از مسولان و افراد خیر تقاضای کمک می کند و انتظار دارد شرایط او درک شود و تا حد امکان دست او گرفته شود تا بتواند نانی برای خود و پدرش به دست آورد.
شاید خواسته های خان بابا از مردم و مسولان در حد خرج غذای یک روز برخی از شهروندان بیشتر نباشد و لی خان بابا که نام شناسنامه ای او علی امیدواری است با دادن شماره کارتی که به اسم شناسنامه ای خود یعنی علی امیدواری است، امیدوار است تا دستان افراد خیر به سمت او روانه شود.
شماره کارت: ۶۰۳۷۷۰۱۶۵۷۵۴۰۶۴۴ به اسم علی امیدواری
بخشی از متن برگرفته از گزارش سید حسن آرمند در خبرگزاری فارس
[…] […]